حضور ایران در عراق پس از رژیم صدام حسین، یکی از پیچیده‌ترین حضورها در سطح بین‌الملل است، کشوری که از دیدگاە گروه‌های شیعه عراقی یک حامی قدرتمند بین‌المللی عراق است و از دیدگاه گروه‌های سنی عراق، یک اشغالگر و از دیدگاه کورد یک دشمن بالقوه محسوب می‌شود.
حضور ایران بعد از سقوط صدام از چه نوعی است؟ آیا این حضور تنها در چهارچوب "صدور انقلاب اسلامی" می‌گنجد؟ چه رابطەای بین رشد قارچی داعش و حضور جمهوری اسلامی وجود دارد؟ آیا پایان داعش می‌تواند بە مفهوم پایان کشتار در عراق باشد؟
برای جواب این پرسش‌ها بیاید یک پازل را بچینیم.

قطعه یکم:

١١ سپتامبر ٢٠٠١ یک حمله تروریستی به آمریکا انجام شد، در این حمله، برجهای دوقلو کە نماد اقتدار اقتصاد آمریکا در جهان بود، فرو ریخت و در همان روز یک هواپیمای دیگر ساختمان پنتاگون را نشانه رفت و هواپیمای چهارم که به طرف واشینگتن دیسی در حال پرواز بود، به زمین خورد.
سە نماد سیاسی، نظامی و اقتصادی كه اقتدار آمریکا در زمینە هژمونی این کشور بر جهان را فراهم نمودە است، در یک روز توسط گروە القاعده مورد حمله قرار گرفتند.

قطعه دوم:

٧ اکتبر ٢٠٠١ ارتش ایالات متحده امریکا به افغانستان حمله کرد، حمله در پی آن صورت گرفت که ایالات متحده اعلام کرد گروه تروریستی القاعده در حملات ١١ سپتامبر دست داشتە است و از طالبان خواست تا اعضای این گروه را تحویل آمریکا بدهد اما گروه طالبان که قدرت افغانستان را دردست گرفته بود، از تحویل اعضای القاعده سرباز زد و این مسئله زمینه حمله ارتش آمریکا به افغانستان را فراهم نمود.

قطعه سوم:

٢٩ ژانویه ٢٠٠٢ در سالن کنگره ایالات متحده، جورج بوش، رئیس جمهور وقت ایالات متحده آمریکا، ایران و کره شمالی و عراق را "محور شرارت" خواند.

قطعه چهارم:

١٩ مارس ٢٠٠٣ ارتش آمریکا به هم‌پیمانان آن به دلیل آنچه نقض قطعنامه ٦٨٧ شورای امنیت سازمان ملل خوانده می‌شود، به عراق حمله کرد، مسئولین سیاسی و نظامی آمریکا و بریتانیا که در این حمله هم‌پیمان اصلی آمریکا محسوب می‌شوند، ادعا کردند که دولت عراق بە ریاست جمهوری صدام حسین برنامه تولید سلاح کشتار جمعی را که بر خلاف قطعنامه ٦٨٧ است، ادامه داده است. سازمانهای امنیتی ایالات متحده و بریتانیا ادعا کردند که به اسنادی دال بر اثبات این ادعا دست یافتەاند، البته بعدها هرگز این ادعا ثابت نشد و در گزارشی که گروه بازرسی عراق در سپتامبر ٢٠٠٤ منتشر کرد، تنها از منابع محدودی از اسلحه شیمیایی بحث کرده بود.
سازمان‌های امنیتی بریتانیا و آمریکا بعدها اقرار به اشتباهشان در زمینه میزان تسلیحات کشتار جمعی عراق کردند اما تاکنون نمایان نشده است که آیا منابع خاصی از طریق این اطلاعات غلط، این سازمان‌ها را با اشتباه روبرو کرده‌اند؟! و یا برای بهانه حمله به عراق خود سازمان‌های اطلاعات این اشتباه را در رسانه‌های جمعی درج کرده‌اند؟!
٣١ ژوئیه ٢٠١٣ و تقریبا ١٠ سال بعد از سقوط صدام حسین کانال "بی بی سی٢" برنامه‌ای با عنوان "جنگ عراق" پخش کرد در این برنامه از مهندسی، به نام "رافد جنابی" اسم برده شده بود. جنابی در سال ١٩٩٩ در آلمان درخواست پناهندگی کرده بود، او ادعا کرده که از مهندس‌هایی بوده که در برنامه محرمانه ساخت سلاح کشتار جمعی دست داشته است. مرکز امنیتی آلمان هرگز به ادعاهای این فرد اعتماد نکرد و وی نیز نتوانست ادعاهای خود را ثابت کند. جنابی با یکی از اعضای گروه اپوزیسیون عراقی"کنگره ملی عراق" رابطه فامیلی داشت، این گروه اپوزیسیون توسط احمد چلبی اداره می‌شد.
وینسنت کانیسترارو، از افسران مسئول پرونده عراق در "سیا" در مقطع منتهی به جنگ ٢٠٠٣، در ٢٤ مارس ٢٠٠٨ به برنامه فرانت لاین "پی بی اس" گفت که جنابی از بستگان یکی از اعضای ارشد "کنگره ملی عراق" به ریاست احمد چلبی بوده است. این گروه اپوزیسیون عراقی، منبع مجموعەای از اطلاعات غلط در مورد برنامه سلاح‌های کشتار جمعی عراق، محسوب می‌شود.
ایاد علاوی سال ٢٠١٣ در برنامه پانورامای "بی بی سی" ادعا کرد که "وفاق ملی عراق" نیز از منابع اطلاعاتی هم‌پیمانان در جنگ با صدام حسین بوده‌اند.
بعد از سقوط صدام ادعای داشتن سلاحهای کشتار جمعی رژیم صدام هرگز ثابت نشد، اما چند سوال هم جواب بی جواب ماندند:
١: آیا اطلاعات دروغ اپوزیسون صدام باعث حمله به عراق شد، یا این اطلاعات تنها یک بهانه بود؟
٢: کشورهایی در منطقه خصوصا ایران که با رژیم صدام دشمنی داشتند و در اپوزیسیون صدام هم نفوذ داشتند، آیا در اطلاعات سازی دروغین دست داشتند؟
یحیی رحیم صفوی، دستیار نظامی خامنه‌ای در همایش بین‌المللی بحران‌های ژئوپلیتیکی جهان اسلام گفت:" اشغال افغانستان ٢٠٠١ و عراق ٢٠٠٣ به نفع سیاسی ایران تمام شد و دو دشمن شرق و غرب ما از بین رفتند و وزن سیاسی ایران افزایش پیدا کرد".
پس در واقع جنگ عراق و افغانستان تنها محاصرە ایران نبود بلکە هم در دست داشتن زمان برای دور شدن از رودررویی نظامی با آمریکا بود چون محرز است، از لحاظ زمانی شانس اینکە همزمان بە عراق و ایران حملە شود تقریبا در حد صفر بود و هم سقوط دو دشمن ایران بود.
پس این احتمال وجود دارد کە ایران از طریق اپوزیسیون عراقی در طرح حملە بە عراق شیطنت کردە باشد چون از نفوذ در اپوزیسیون عراقی برخوردار است و هم حملە بە عراق در راستای منافع ایران بود.

قطعه پنجم

رژیم صدام طی جنگ با آمریکا و هم‌پیمانانش سقوط کرد، ارتش آمریکا در عراق حضور یافت و در همسایگی ایران دومین کشور که جورج بوش، رئیس جمهور آمریکا ، آن را محور شرارت خوانده بود، این باید یک تهدید جدید برای ایران محسوب می‌شد ، اما واقعیت عراق بسیار متفاوت بود.
عراق بعد از صدام حسین بر اساس دستور پل برمر حاکم آمریکایی آن کشور ، هم ارتشش منحل شد و هم حزب بعث آن ، اعضای ارشد این حزب که از بزرگان سنی عراق بودند، از مشارکت در قدرت محروم شدند.
بدیل آمریکا برای صدام حسین ، ائتلافی از نیروهای اپوزیسیون عراقی بود؛ هرچند این اپوزیسیون را آمریکایی‌ها به قدرت رسانده بودند، اما تا حال هم که ١٣ سال از سقوط صدام می‌گذرد، آمریکایی‌ها نتوانستند به درستی بفهمند، که بدیل آنها برای صدام تا چه میزان به ایران که یکی از کشورهای "محور شرارت" بود، متعهد هستند و تا چە میزان توانایی اجرای سیاست‌های آمریکا در عراق را دارند.
ارتش آمریکا، با حمله به عراق و سقوط یکی از حکومت‌های "محور شرارت" در عمل، فضا را برای یکی دیگر از "محورهای شرارت" بازتر كرده بود.
اما تمام ماجرا همین نبود، آمریکا در کمتر از یک ماه رژیم صدام را ساقط کرد، ولی بعضی از بعثی‌ها به دلیل این سقوط دست به جنگ‌هایی نامنظم بر علیه ارتش آمریکا زدند و این سرآغاز تئوریی بود که جمهوری اسلامی را به این فکر انداخت، که عراق را برای آمریکا به ویتنام قرن ٢١ تبدیل کند.
تابستان ٢٠٠٣ روحانی جوانی که ایرانی الاصل است و از خاندان آیت اللەهایی که به ولایت فقیه معتقد هستند، به اسم "مقتدا صدر" گروهی نظامی به نام "جیش المهدی" را بنیاد نهاد، جریانی که اعلام کرده بود، بر علیه دولت آمریکا که یک اشغالگر است، در جنگ است ، این جریان همزمان دولت جدید عراق را نیز به دلیل همکاری با اشغالگران مورد حمله قرار می‌داد.
"اشغالگر" در اینجا یک کلید واژه مهم است، عرب شیعه قبل از سقوط صدام از هیچ قدرتی در عراق برخودار نبودند و بعد از سقوط رژیم صدام حسین به دلیل اکثریت جمعیتی که در عراق داشتند، خیلی زود توانستند در معادلات سیاسی عراق و بازی‌های سیاسی در پی سقوط صدام نقش اول را داشته باشند و از طریق مکانیزم‌های دمکراسی و هم‌پیمانی با کوردها تقریبا توانستند بسیاری از مناصب قدرت را در دست بگیرند.
در اینجا یک سوال مطرح بود، چرا یک روحانی شیعه که خاندان وی از مراجع تقلید اصلی در جهان تشیع هستند، علیه آمریکا اسلحه می‌کشند؟!
اینجا تنها مسئله ملت و ناسیونالیزم عراقی نیست، چون همین فرد برای ایرانی‌ها که چشم طمع هم به عراق داشتند، یک هم‌پیمان استراتژیک بود ، موضوع اصلی مسئله چالش سازی برای برنامەهای سیاسی آمریکا در عراق و نیز تلاش برای خروج ارتش آمریکا از عراق بود. ایجاد جیش المهدی، تنها و صرفا برای قدرت گرفتن بیشتر تشیع در عراق طراحی نشدە بود بلکه برای رفع خطر بالقوه وجود ارتشی در همسایگی ایران که فرماندهی این ارتش، جمهوری اسلامی ایران را یکی از "محورهای شرارت" خواندە بود، طراحی شدە بود.
یعنی در گام اول هدف از ایجاد این گروە میلیشایی ایجاد ترس، ترور و ارعاب برای ارتش آمریکا بود، تا در این راستا هم طرح‌های سیاسی آمریکا در عراق را بە گل بنشانند و هم بتوانند وقت بیشتری برای روبرو شدن، با موضوع حملە احتمالی آمریکا بە ایران در دست داشتە باشند.
جیش المهدی در سال ٢٠٠٥ و پس از انفجاری که در دو حرم مقدس تشیع در کاظمین روی داد، نقش اصلی در شکل‌گیری جنگ مابین سنی و شیعه در عراق را ایفا كرد؛ جنگی که هم ارتش آمریکا را با چالش روبرو کرد و هم طرح‌های سیاسی را در عراق با شكست مواجه كرد.
انشعاب ٢٠٠٦ در جیش المهدی گروه‌های نظامی دیگری را بوجود آورد، آیندە سیاسی این گروه‌ها "کتائب حزب الله"، "عصائب اهل الحق"، "حرکت النجبا" و "جیش المختار" مشخص کرد کە این جریانات، گروه‌های کاملا وابستە بە جمهوری اسلامی هستند و حتی در رسانەها این وابستگی بە عنوان یک افتخار مطرح می‌شود.
ایران بعد از تشکیل و یا ترمیم گروەهای میلیشای شیعە در عراق، در پی حضور آمریکا در این کشور در عمل هم در دولت قانونی عراق نفوذ داشت و هم گروه‌های ملیشیایی همانند سپاه بدر، جیش المهدی و کتائب حزب الله و... را در دست داشت و هر دو اهرم یک هدف را دنبال می‌کردند، هدف این بود: "آمریکا در عراق شکست بخورد، طرح سیاسی آمریکا برای دمکراسی در خاورمیانه مردود شود و ارتش این کشور ناچار شود خاک عراق را ترک کند تا از این طریق، آمریکا به عنوان یک تغییردهنده ساختار سیاسی ایران، مطرح نباشد."

قطعه ششم

اوت ٢٠٠٢ شورای مقاومت ملی ایران یا همان سازمان مجاهدین خلق طی اعلامیهای از فعالیت‌های هسته‌ای پنهانی جمهوری اسلامی در نطنز و آب سنگین اراک پرده برداشت، فعالیت‌های پنهانی به مفهوم تلاش برای در دست داشتن سلاح اتمی تلقی شد.
نکته مهم قطعه ششم، مسئله "تلاش برای ساخت اسلحه اتمی" بود، شباهت آن را با قطعه چهارم مقایسه کنید، اسلحه اتمی یک سلاح کشتار جمعی محسوب می‌شود و صدام و رژیمش هم این جرم را داشتند، در ضمن منبع اطلاعات هم یک گروه اپوزیسیون است که تلاش برای سقوط جمهوری اسلامی را جزء استراتژی خود می‌داند.
١٧ مارس ارتش آمریکا به عراق حمله کرد و ظرف کمتر از یک ماه حکومت صدام حسین سقوط کرد.
٢١ اکتبر ٢٠٠٣ مذاکرات هسته‌ای ایران با سه قدرت اروپایی یعنی آلمان، فرانسه و بریتانیا آغاز شد.
در اولین بیانیه منتشر شده از این مذاکرات کە نام بیانیه سعدآباد به خود گرفت و ایران اعلام کرد كه با بازرسان سازمان بین‌المللی انرژی اتمی همکاری می‌کند و قبول کرد که گازدهی در سانتریفیوژهای نطنز را در راستای، راستیآزمایی و اثبات صلحآمیز بودن فعالیت هستهای ایران، بصورت داوطلبانه و برای مدت محدود تعلیق می‌كند و در برابر، کشورهای فرانسه و بریتانیا متعهد شدند از ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل جلوگیری کنند. (روحانی حسن، امنیت ملی و دیپلماسی هستەای، ١٣٩٠، تهران)
به عبارت دیگر یکی از "محورهای شرارت" در قبال عدم ارجاع پرونده مربوط به شبهه داشتن، یا تلاش برای کسب سلاح کشتار جمعی به شورای امنیت سازمان ملل با سه قدرت اروپایی و سازمان بین‌المللی آژانس انرژی اتمی همکاری کند، مسئله اصلی در اینجا هم این نکته بود که یکی از راه‌های اطمینان از عدم حملە، این موضوع است کە پروندە هستەای ایران بە شواری امنیت سازمان ملل ارجاع دادە نشود.
توافقنامه‌های ایران و سه قدرت اروپایی در مورد شفاف‌سازی پروژه هسته‌ای و رفع ابهام از آن آغاز شد، ۲۳ فوریه ٢٠٠٤ توافقنامه بروکسل به امضاء رسید و ایران متعهد شد ساخت و آزمایش سانتریفیوژهای مورد نیاز برای غنی‌سازی را متوقف کند و اقدام به ساخت قطعات یدکی سانتریفیوژهای موجود در آن زمان را نیز تعلیق کند. (همان منبع)
در ١٤ نوامبر ٢٠٠٤ توافقنامه پاریس امضاء گردید، بە موجب آن ایران به عنوان اقدامی داوطلبانه در جهت اعتمادسازی و نه به عنوان یک تعهد قانونی پذیرفت که کلیه فعالیت‌های مربوط به غنی‌سازی و بازفرآوری مانند ساخت، تولید، نصب، آزمایش، سرهمبندی و راه‌اندازی سانتریفیوژهای گازی، و فعالیت‌های مربوط به جداسازی پلوتونیم را متوقف کند و در عوض اتحادیه اروپا سعی در پذیرش ایران در سازمان تجارت جهانی نماید. (همان منبع)

قطعه هفتم

این قطعه، یک قطعه مشترک است؛ بین رویدادهای عراق و پرونده هسته‌ای ایران گروه‌های میلیشای شیعە و سنی با سرعتی شگفت انگیز تشکیل می‌شدند و با تشکیل هر گروهی خشونت در عراق بیشتر و بیشتر می‌شد و حضور آمریکا در عراق بیشتر بە چالش کشیدە می‌شد.
میزان خشونت در عراق رو به افزایش بود، از ٢٦،٤٩٦ حمله در ٢٠٠٤ به ٣٤،١٣١ حمله در ٢٠٠٥ رسید، در سال ٢٠٠٤، ٨٥٠ سرباز آمریکایی در جنگ با پیکارجویان عراقی جانشان را از دست دادند.
آمار سال ٢٠٠٦ بسیار بیشتر از این مقدار بود، هئیت یاری‌ رسان سازمان ملل اعلام کرد که بطور متوسط روزانه ١٠٠ عراقی کشته می‌شود و ارتش آمریکا نیز اعلام کرد که ٣٠٠٠ سربازش را در حمله به عراق تا پایان سال ٢٠٠٦ از دست داده است.
سال ٢٠٠٧ هم سال تداوم خشونت بود، البته در این بین آمار جدیدی برای ارتش آمریکا هم ثبت شد، ٨٩٩ نفر در یک سال، همزمان با آن متحدان سیاسی و نظامی آمریکا، در حمله به عراق، یعنی بریتانیا، لهستان و استرالیا شروع به جدایی از آمریکا در عراق کردند.
در ٢٠٠٧ آسوشیتدپرس بدون در نظر گرفتن آمار کشته‌شدگان شورشی اعلام کرد که ١٨٦١٠ نفر عراقی کشته شده‌اند.
طبق آمار اعلام شده از طرف هئیت یاری‌ رسان سازمان ملل در عراق سال ٢٠٠٨، بالاترین سال خشونت علیه غیرنظامی‌ها بوده و در این سال آمار تلفات ٢٦٩٦٥ غیر نظامی ثبت شده است.
حال موضوع هستەای ایران در همین فاصلە زمانی را نگاە کنید:
در ژانویه ۲۰۰۶ نیز مقامات ایران در حضور بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی هستهای، تأسیسات هسته‌ای نطنز را پلمب کردند، اما شورای امنیت بلافاصله در مارس ۲۰۰۶ به ایران یک ماه فرصت داد تا فعالیت‌های هسته‌ای خود را متوقف کند.
در آوریل ۲۰۰۶ دانشمندان ایرانی موفق به تولید چرخه کامل سوخت هسته‌ای در مقیاس آزمایشگاهی شدند و ایران به کشورهای عضو باشگاه اتمی پیوست. شورای امنیت در ژوئیه ۲۰۰۶ قطعنامه ۱۶۹۶ را تصویب کرد که خواستار تعلیق غنی‌سازی اورانیوم در ایران بود.
شورای امنیت در دسامبر همان سال قطعنامه ۱۷۳۷ را تصویب کرد که بیشتر فعالیت‌های تجاری، مالی، صنایع موشکی و هسته‌ای ایران را براساس بند ٤١ فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد، هدف قرار داده بود.
این قطعنامه نخستین سند بین‌المللی حقوقی بود که فعالیت‌های هسته‌ای ایران را به عنوان تهدیدی علیه صلح و ثبات منطقه‌ای معرفی می‌کرد.
تهران با تأکید بر بند ۴ معاهدەی "انپیتی" این اتهامات را غیر مستند خواند و خواستار رفتار غیر تبعیض‌آمیز با فعالیت‌های اتمی این کشور شد.
مذاکرەکنندگان هسته‌ای با ایران در راستای ادامه فشار برای توقف برنامه اتمی ایران، قطعنامه‌های ١٧٤٧ در مارس ۲۰۰۷، ۱۸۰۳ در مارس ۲۰۰۸، ١٨٣٥ در سپتامبر ۲۰۰۸ و ۱۹۲۹ در ژوئن ۲۰۱۰ را نیز تصویب کردند؛ بر اساس این قطعنامه‌ها محدودیت‌های مالی بر شرکت‌ها و افراد وابسته به سپاه پاسداران و سازمان انرژی اتمی افزایش یافت. (روحانی حسن، امنیت ملی و دیپلماسی هستەای ، ١٣٩٠، تهران)
این موضوعات را در کنار این گفتەی محمد علی جعفری قرار دهید، روز ٢٧ مهر ١٣٩٥ فرمانده کل سپاه پاسداران در کنگره "یادوارە سرداران شهید خراسان" گفت:" از سال ٨٤ تا ٨٦ نیروهای نظامی ما در آمادگی کامل به سر می‌بردند و احتمال حمله به کشور وجود داشت".
تاریخ شمسی را به میلادی تبدیل کنید، فاصله زمانی تقریبا همان ٢٠٠٥ تا ٢٠٠٨ می‌شود.

ایرانی‌ها دلیل عدم حملە آمریکا بە ایران را در چە چیزی میبینند؟!

جواب پرسش در این گفتەها عیان است:
روزنامە کیهان ارگان نزدیک بە بیت خامنەای در روز ٣١ شهریور ١٣٩٥ تیتر زد:" سایه جنگ بر سر کشور را پدر نرگس دور کرده است نه برجام."
منظور از این تیتر اشاره به یکی از کشته شدگان جنگ سوریه بە اسم "اسماعیل خانزادە" است، نامبردە در ٢٩/٩/١٣٩٥ در سوریه کشته شده بود.
عزت ضرغامی، رئیس سابق صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، روز ٢ آبان ١٣٩٥ در مصاحبه با خبرگزاری تسنیم گفت:" اقتدار و قدرت ما شهیدان مدافع حرم هستند، که عمق استراتژیک ما را گسترده‌تر کرده‌اند".
علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی در نشست با فرماندهان و مسئولین سپاه پاسداران در ٢٨ شهریور ١٣٩٥ بە نقل از سایت رسمی خامنه‌ای ، او دلیل آنچه رفع تهدیدات نظامی می‌خواند، را "اقتدار دفاعی و نظامی" و "ایجاد ترس و رعب در دشمن" دانست.
همە این گفتەها اشاره به این دارد که یکی از طرح‌های جمهوری اسلامی در عراق در فاصله زمانی سال ٢٠٠٣ تا پایان ٢٠١١ ایجاد ترور و ارعاب در عراق برای فشار بر آمریکا جهت خروج ارتش آمریکا از عراق بودە است.
با خروج ارتش آمریکا از عراق در وهلەی اول مسئلە حضور نظامی آمریکا در همسایگی ایران منتقی می‌شود و در وهلەی دوم سرنوشت کشور عراق در دست ایران و نیروهای وابستە بە ایران، می‌افتد.
سران جمهوری اسلامی در شرایط حال، دست داشتن در طرح ایجاد وحشت و ترور در عراق را تایید می‌کنند و این طرح را طرحی راهبردی و مفید برای اجرای سیاست‌های منطقەای خود و نیز مسالە خروج از سایە جنگ آمریکا می‌پندارند.

قطعە هشتم

پازل سیاسی ایران در عراق و منطقە کم کم شکل واقعی خود را نمایان می‌كند، بعد از خروج آمریکا از عراق در ظاهر ، اهرم میلیشای شیعه عراقی کارایی خود را برای ایران از دست دادە بود، چون ایران از نفوذ بالا در دولت قانونی عراق برخوردار بود و می‌توانست منافع سیاسی خود را از طریق همان دولت تامین نماید، اما مسئله مهمتر از موضوع در دست گرفتن قدرت سیاسی در عراق وجود داشت. مسئلە ماندگاری این قدرت و بە خدمت گرفتن آن در راستای سیاست‌های استراتژی جمهوری اسلامی بود، شکل‌گیری همان راهبردی کە در ادبیات عمومی سیاست بە عنوان"هلال شیعه" خواندە می‌شود.
ماندگاری قدرت سیاسی در دست تشیع عراق و هدایت آن قدرت بە سوی شکل‌گیری هلال شیعی با سە چالش بسیار بزرگ روبرو بود:

١: اقلیت سنی مذهب عراق، جریانی سیاسی کە ایران را اشغالگر می‌پندارد.
بعد از خروج آمریکا گروه‌های شیعە وابستە بە ایران خیز برداشتە بودند کە حاکم مطلق عراق شوند، پس اولین قدمی کە برداشتە شد بعد از خروج آمریکایی‌ها تلاش برای حذف عرب سنی از حلقە قدرت بود.
سپتامبر ٢٠١٢ با آشکار شدن تلاش مالکی برای دستگیری طارق الهاشمی، معاون رئیس جمهوری عراق و سیاستمدار ارشد عرب سنی، این تلاش نهانی گروه‌های شیعە علنی شد.
اما حذف سنی‌های عراق بە آسانی برای ایران انجام پذیر نبود؛ سنی‌ها جدا از مسالە کمیت جمعیتشان هم از نیروی انسانی بزرگی برخوردار بودند و هم تجربە کافی در سیاست را داشتند. بعد از اینکە طارق الهاشمی، بە ترکیە پناهندە شد، قبایل عرب سنی تلاش کردند، با اعتصاب و تظاهرات مسالمت‌آمیز در شهرهای بغداد، موصل، فلوجە، مقدادیە و ... در ١ فوریە ٢٠١٣ باری دیگر خواهان بازگشت گروه‌های سنی عراق بە قدرت شوند ، اما نتوانستند کاری از پیش ببرند و تظاهرات بە بهانەای برای سرکوب بیشتر و بەکارگیری خشونت از طرف حکومت، تبدیل شد.
٢: قدرت سیاسی، از محافظ نظامی قابل اعتماد برخوردار نبود، هرچند آمریکایی‌ها ارتش بعث را منحل اعلام کردە بودند ، اما ارتش جایگزین آن برای حاکمان شیعە عراق قابل اعتماد نبود. گروه‌های میلیشای غیر شیعە وجود داشتند اما نە قانونی بودند و نە راهی برای آن وجود داشت كه این گروه‌های غیرقانونی را بە یک تشکل نظامی تبدیل کرد، آنها گروهی نظامی -ایدئولوژیک بودند، گروهی شبیه همان محافظان جمهوری اسلامی یعنی سپاە پاسداران ایران.
٣: وجود حکومت اقلیم کوردستان عراق، این حکومت هم زمینە ضعف دولت مرکزی عراق را فراهم کردە بود و در بسیاری از قوانین از حكومت مركزی تابعیت نمی‌کرد و حتی در روابط بین‌المللی یک سری روابط مختص بە خود را داشت و هم بە یک چالش برای امنیت داخلی برای ایران تبدیل شدە بود. جمهوری اسلامی از این واهمه داشت کە خواست حقوقی، ملی، سیاسی کوردستان شرقی با پیدایش یک نمونە عینی مانند حکومت اقلیم کوردستان عراق تقویت یافته و این تقویت مسبب ایجاد چالش امنیتی شود.
حکومت اقلیم کردستان و بغداد در زمینەهای زیادی اختلاف داشتند، اجرای مادە ١٤٠ قانون اساسی عراق، تدوین قانون نفت و گاز از مهمترین مسئلە بین آنها بود. اما هیچکدام راهکاری جز راهکار سیاست و مذاکرات را پیشنهاد نکردە بودند، تا اواسط ٢٠١٢ که موضوع جایگیری یک لشکر نظامی بە اسم "سپاە دجلە" به فرماندهی یکی از افسران دوران صدام که از اعضای حزب بعث بود، بە اسم عبدالامیر زیدی. این سپاە از طرف حکومت برای حضور در مناطقی کە در قانون اساسی عراق فدرال تحت عنوان سرزمین‌های "محل مناقشە" خواندە می‌شود، تشکیل شدە بود. وجود یک گروە نظامی با فرماندهی دولت مرکزی در این مناطق برای کوردها جدا از وجود یک خطر بالقوە ، از لحاظ نوستالوژیک نیز تداعی کنندە یک نوستالوژی وحشتناک بود. چون کوردها در همین مناطق و طی ٦ ماە و ١٠ روز از بهار ١٩٨٨ تا پاییز این سال تحت عنوان "عملیات انفال" توسط ارتش صدام ژینوساید شدە بودند، تشکیل و حضور این ارتش تداعی این ژینوساید را می‌کرد.
کوردها در برابر حضور این لشکر نظامی مقاومت کردند و اجازە ورود آن بە این مناطق را ندادند، سپاە دجلە نتوانست در مناطق محل مناقشە حضور پیدا کند اما اختلافات بین کوردها و دولت مرکزی بسیار عمیقتر شد تا اینکە در ماە نوامبر ٢٠١٣ این اختلافات با قطع بودجەی اقتصادی حکومت اقلیم کردستان از طرف دولت مرکزی عراق بە یک تنش جدی تبدیل شد و در حال حاضر نیز این تنش همچنان باقی است و علیرغم چندین دور مذاکرات، کوردها و دولت مرکزی هنوز بە توافقی برای حل این تنش و توافق در این زمینه نرسیدەاند.

قطعە نهم-داعش

٨/٦/٢٠١٤ داعش بە شیوە قارچی مناطق سنی‌نشین عراق را در دست گرفت، نکتە بسیار مهمی کە در تحلیل‌های فارسی زبان حذف شدە بود، این بود که در ابتدا مردم این مناطق داعش را پذیرفتند، واقعیت این بود که داعش در موصل در آغاز بە چشم یک گروە تروریستی نگریستە نشد، بلکە گروهی نجات دهندە پنداشته می‌شد کە از طریق آن عرب سنی امید داشت بە عصر طلایی در عراق خود برگردد.
داعش با نیروی کمتر از ١٠٠٠ نفر، توانست دومین شهر پرجمعیت عراق با ٧٠ هزار نیروی نظامی را در فاصلە زمانی کمتر از یک هفتە و بدون هیچ واکنش نظامی قابل اهمیتی، تسخیر کند.
در این قطعە سوالات بسیار زیادی می‌توان مطرح کرد، اگر مردم ، داعش را گروهی تروریستی و وحشتناک می‌پندارند، چرا در برابر آن واکنش نشان ندادند؟ اگر این گروە منجی است چرا یک تروریست بە یک منجی تبدیل شدە است؟ چرا هیچ مقابلە نظامی محسوسی در برابر داعش در روز ٨/٦/٢٠١٤ انجام نشد؟
موصل تنها یک جغرافیا نیست، بلکە مرکز سیاسی، اقتصادی و علمی، فرهنگی سنی‌های عراق است، شاید بگویید پس بغداد چی؟ بغداد پس از صدام حسین در عمل در دست سنی‌ها نبود، آنها از قدرت خاصی در این شهر برخوردار نبودند و موصل را بە مرکز قدرت خود تبدیل کردند.
در مسئلە تسخیر قارچی موصل توسط داعش این واقعیت نهفتە است، کە موصلاوی‌ها با ظهور داعش بر سر دوراهی قرار گرفتند، یک راه تحمل یک نیروی ناشناختە بە اسم "داعش" بود، کە در تبلیغات خود مدعی دفاع از اسلام -سنی بود، و راه دوم راە کمک بە دولتی بود، کە برای آنها شناختە شدە‌ بود، دولتی که مروج و حامی اسلام-شیعی-ایرانی بود، موصلاوی‌ها بالغ بر ١٠ سال بود کە راە دوم را امتحان می‌کردند، و با دولت شیعی-ایرانی در تقابل و مذاکره بودند، مذاکرە، تحمل و مراودە با دولت شیعی نتیجە‌ای جز حذف بیشتر و رانده شدن بیشتر از حلقە قدرت سیاسی را برای جریانات سنی عراق در بر نداشت.
جریانات سنی عراق توسط دولت شیعه عراق و هم‌پیمان منطقه‌ایش کە جمهوری اسلامی بود، در طی ١٠ سال کاملا به حاشیه قدرت عراق رانده شده بودند، و امیدی به آن نداشتن که از طریق مکانیزم‌های موجود در عراق باری دیگر بتواند به قدرت در این کشور بازگردند، حتی امیدی نداشت کە بتوانند از حذف بیشتر خود از قدرت نیز جلوگیری کنند؛ پس در واقع برخورد نکردن مردم مناطق تحت کنترل داعش با این جریان تروریستی در این مسئله نهفته است، که داعش سال ٢٠١٤ یک امکان امتحان نشده برای منا‌طق سنی نشین عراق بود، تا بتوانند از طریق این امکان باری دیگر وارد معادلات قدرت در عراق شوند، آنچه مهم است بزرگان این منطقه تلاش کردند داعش را به ابزار برای مقابله با جمهوری اسلامی و دولت شیعه تبدیل کنند تا از این طریق بتوانند از حذف خود در عراق جلوگیری کنند، البتە در شرایط کنونی نمایان شده است که حضور داعش مسبب بازگشت جریانات سنی بە حلقە قدرت نشده است، اما موضوع ترس حذف گروه‌های سنی توسط دولت شیعه عراق در شرایط کنونی نیز بە قدرت و شدت خود باقی است و همین مسئلە هم مسبب آن شدە است، که جریانات سنی از حضور حشد الشعبی در جنگ آزادسازی موصل وحشت داشته باشند.
این تقابل یعنی استفاده گروه‌های شیعه از مکانیزم‌های موجود در عراق برای حذف گروه‌های سنی و در برابر آن تلاش گروه‌های سنی برای ماندن در حلقە قدرت عراق نه تنها یکی از دلایل حضور و رشد ناگهانی داعش در عراق است، بلکە راز حذف ریشه داعش از عراق هم هست؛ یعنی بودن یک ضمانت بین‌المللی برای گروه‌های سنی کە بتوانند در قدرت آیندە عراق تاثیرگذار باشند مسبب آن می‌شود کە داعش بسیار کم هزینەتر و با زمانی کمتر از صحنه سیاسی عراق حذف شود. البتە دلیل، تاکید و حتی علل تبلیغ حضور حشد الشعبی در جنگ آزادسازی موصل از طرف جمهوری اسلامی و در رسانه‌های جمهوری اسلامی در این راستا است کە در پایان جنگ داعش دولت شیعە عراق و جمهوری اسلامی این امکان را داشتە‌باشند کە همچون گذشتە گروه‌های سنی را از رسیدن بە حلقە قدرت در عراق بازدارند.
نکتە دیگر در مورد داعش وجود دارد، کە باز هم باید گفت کمتر بە آن توجە شدە است، قدرت نرم افزاری داعش پس از حضور در موصل چند برابر شد، پس در عمل باید گفت داعش پس از ٨/٦/٢٠١٤ با تسخیر موصل از پتانسیل نیروی انسانی موجود در این شهر در راستای هدف خود استفادە کرد، باز بر این نکتە تاکید میکنم کە برای برخی از مردم موصل و نخبگان موصلاوی داعش یک نیروی اهریمنی تروریستی نبود بلکە یک نیرویی بود کە می‌توانست آنها را از دست یک دولت شیعە نجات دهد.
اما نکتە سوم نیز در مورد حضور داعش وجود دارد، با حضور داعش در عراق در عمل ارتش این کشور باری دیگر منحل شد و بە حاشیە راندە شد. در برابر آن شورایی از میلیشاهای گذشتە کە همە آنها بە دلیل غیر قانونی بودن بە زیر پوست سیاست رفتە بودند تشکیل شد. یک شورای میلیشایی بە اسم شورای "حشد الشعبی" تشکیل شد.
شورای حشد الشعبی یا شورای بسیج مردمی تنها در اسم شبیە سپاە پاسداران نبود، بلکە در فلسفە وجودی نیز شبیەسازی انجام شدە است. این گروە نظامی در عمل و در شرایط کنونی حافظ قدرت سیاسی شیعە و مراجع تقلید شیعە در عراق و اجرا کنندەی دستورات این مراکز قدرت هستند. این شورا از میلیشیاهایی تشکیل شدە است کە در سال ٢٠٠٣ تا ٢٠١١ سابقە حضور در جنگ فرقەای با سنی‌های عراق و ترور و بمبگذاری بر علیە آمریکا را دارند. اما در حالحاضر و در نتیجه وجود گروە داعش این میلیشا بە یک میلیشای تقریبا قانونی و مشروع تبدیل شدە است.
آخرین قطعە
شرایط کنونی عراق بدین شکل است، در عمل دولت مرکزی عراق با چالش وجود یک گروە تروریستی در سرزمین تحت حاکمیت خود روبرو شدە است؛ برای حذف این گروە تروریستی از کمکهای بین‌المللی بسیار زیادی برخوردار است و در عین حال دو مخالف داخلی دولت شیعە در عراق نیز با حضور این گروە تروریستی با چالش روبرو شدەاند. کوردهای عراق بیش از دو سال است هم تحت تحریم اقتصادی دولت مرکزی هستند و هم در جبهەای بە طول ١٠٥٠ کیلومتر، در جنگ با نیروهای تروریستی داعش قرار دارند.
موضوع اعراب سنی، بسیار از کوردها هم پیچیدەتر است. داعش بالغ بر دو سال است، در جغرافیای آنها حکومت را در دست دارد و می‌جنگد، در شرایط کنونی هیچ کارشناسی نمی‌تواند میزان پایگاە اجتماعی گروە تروریستی داعش در این جغرافیا را تعیین نماید. پس در واقع این امکان برای دولت شیعە عراق وجود دارد کە خواست حقوقی-سیاسی گروەهای سنی مذهب را بە یک خواست امنیتی تبدیل کند و در این نگرش شهروندان سنی از یک گروه مذهبی در عراق بە یک همکار با گروهی تروریستی قلمداد شوند. امکانی کە هم شرایط برای سرکوب سنی‌ها عراق توسط شیعەهای این کشور را فراهم می‌کند و هم این سرکوب را مشروع می‌نماید.
جدا از این مسئلە همچنان کە می‌بینیم ارتش عراق از معادلات این کشور بە حاشیە راندە شدە است و در برابر یک نیروی نظامی-ایدئولوژیک بە متن بازی‌های سیاسی در عراق آمدە است. نیرویی کە میراث جنگ فرقەای سال‌های پیش را در کارنامە خود دارد و این گروە نظامی در عین حال از فرماندهانی تشکیل شدە کە صبح لباس نظامی می‌پوشند و عصر لباس آخوندی یا دیپلماسی بە تن دارند.
حشد الشعبی، یک گروە نظامی از آن بخشی از یک جریان سیاسی در عراق است کە مستقیما در جنگ فرقەای و ترور حضور داشتە است و حال به عنوان یک گروە نظامی مشروع و حتی بدیل ارتش شناختە می‌شود، این نیرو در عمل نمی‌تواند یک گروە نظامی برای دفاع از عراقی‌ها باشد.
حضور داعش در عراق مسبب آن شد، کە ایران هم رقبای سیاسی خود در عراق را با چالش روبرو كند و هم در سایە این حضور، یک گروە میلیشای قدرتمند وابستە بە خود را تشکیل و مشروع جلوە دهد:
١: پس از داعش، گروه‌های سنی عراق دیگر یک گروە صرف سیاسی نیستند، بلکە این امکان وجود دارد بە عنوان یک گروە امنیتی و همکار سابق یک گروە ابر تروریست وانمود شوند و بدین سان بهانە‌ها هم برای بە حاشیە راندن بیشتر آنها از قدرت سیاسی وجود دارد و هم برای مشروع کردن سرکوب آنها .
در عمل با حضور داعش یکی از مشکلات اساسی پیش روی سیاست‌های ایران کە مسئلە قدرت گیری گروه‌های سنی در عراق بود از یک مسئلە سیاسی بە یک موضوع امنیتی تبدیل شدە و در نظام‌های دیکتاتور برخورد با مسائل امنیتی بە مراتب سادەتر و کم هزینەتر از برخورد با مسائل سیاسی است و در عمل ایران توانستە است یکی از سدهای پیش رویش در تسخیر عراق را با چالش جدی روبرو کند.
٢: اقلیم کوردستان عراق جدا از بحران اقتصادی وسیعی کە در آن است، دچار چندپارگی سیاسی شدە و جنگ داعش و هزینەهای انسانی و مادی حاصل از آن ، جامعەی کوردستان را با شوکی کشندە روبرو کردە است. شوکی کە چند پارەگی سیاسی کوردستان را تقویت کرده و این چند پارەگی خود مسبب ناامیدی و یاس در بین مردم کوردستان شدە است. چند پارەگی سیاسی، ناامیدی مردم و بحران اقتصادی مسبب آن شدە است کە کوردستان از این بە بعد در راە سیاست‌های ایران در عراق یک چالش جدی محسوب نشود.
٣: ارتش عراق در بین مردم به یک گروە نظامی بی ارزش و غیرە قابل اعتماد تبدیل شده و در برابر این ارتش غیر قابل اعتماد ، یک گروە میلیشای شیعە شکل گرفته کە هم از لحاظ ایدئولوژی وابستە بە قدرت سیاسی شیعە در عراق است و هم در بخش زیادی از افکار عمومی عراق بە عنوان یک نیروی نظامی قابل اتکا تلقی می‌شود. در عین حال گذشتەی رفتاری این گروە کە در جنگ فرقەای و ترور دست داشتەاند بە فراموشی سپردە شدە است.
پس حضور داعش هم مسبب ضعیف شدن رقبای سیاست‌های ایران در عراق شدە است و هم مسبب شکل‌گیری یک نیروی میلیشای ایدئولوژیک وابستە بە ایران شدە است کە هر دو طرف قضیە ، ایران را در رسیدن بە اهداف سیاسی خود در عراق، یاری می‌رساند.
در این قطعە بە نکتە دیگری نیز توجە کنید، در زمان عملیات بازپس گیری موصل، در تاریخ ٢٢ و ٢١ اکتبر ٢٠١٦ در بغداد با میزبانی عمار الحکیم ، نهمین اجلاس مجمع جهانی بیداری اسلامی برگزار شد، "بیداری اسلامی" اصطلاحی است کە جمهوری اسلامی به جای اصطلاح "بهار عربی" و در راستای طرح نفوذ در جریانات کشورهای عربی بکار می‌برد.

جمهوری اسلامی در آغاز رویدادهای کشورهای عربی اظهار کرد کە این رویدادها، تکرار انقلاب ١٣٥٧ ایران است و هرچند عراق در معادلات بهار عربی نمی‌گنجد، اما بیداری اسلامی در واقع نام دیگر سیاست "صدور انقلاب اسلامی" است.
مجمع بیداری اسلامی، در سپتامبر ٢٠١١ و با پیشنهاد خامنەای تشکیل شدە است. تشکلی کە در تلاش است، عوامل جمهوری اسلامی در کشورهای عربی را تحت لوای خود جمع و هدایت کند؛ تا از طریق آنها سیاست‌های ایران بە منطقە تزریق شود.
پس برنامە بیداری اسلامی بکارگیری نیروهای وابستە بە جمهوری اسلامی در کشورهای عربی در راستای کسب منافع جمهوری اسلامی است و تشکیل نهمین اجلاس آن در بغداد بدین مفهوم است کە جمهوری اسلامی بر سیاست‌های منطقەای خود کە تلاش برای نفوذ در کشورهای عربی و منطقە است، پافشاری می‌کند.

خوانش پازل

در پایان باید گفت حضور و نفوذ ایران در عراق بعد از صدام حسین، در راستای شکست طرح‌های آمریکا در عراق و فشار برای خروج نظامی‌های آمریکایی از عراق بود؛ برای کسب این مهم از طریق ایجاد ترور و وحشت در این کشور با استفادە از میلیشا‌های شیعە و حتی گاهی سنی و مدیریت و هدایت اختلافات بین این میلیشیاها ایران توانست، سرانجام بە این خواستە خود برسد و عراق را بە ویتنام قرن ٢١ آمریکا تبدیل کند.
ایران با هدایت، مدیریت و تقویت ترور و ارعاب در عراق هم بە قول مسئولین جمهوری اسلامی، سایە جنگ بر ایران را کنار زد و هم کشور عراق را بە تصاحب خود در آورد و از همە مهمتر از یک "محور شرارت" بە یک قدرت منطقەای کە باید منافعش در معادلات منطقەای در نظر گرفتە شود، تبدیل شد.
با حضور داعش، با توجە بە اینکە داعش بە نیرویی برای تضعیف رقبای ایران در تصاحب عراق تبدیل شدە بود، رشد قارچی داعش در مقطع زمانی سە ماە اولیە حضور این گروە ابرتروریستی در عراق، زمینەی بیشتر برای حضور و اجرای سیاست‌های ایران در عراق را فراهم کرد؛ با حجم خشونتی کە داعش ایجاد کرد، این هیولای مهار نشدنی توسط همە قدرت‌های جهانی و کشورهای منطقە بە چالش کشیدە شد، در واقع داعش قارچی و خشونت‌های حاصل از آن تنها مسیر اجرایی سیاست‌های جمهوری اسلامی را مسطح کرد و چیزی را در عراق تغییر نداد.
در شرایط کنونی می‌توان اظهار کرد کە در عراق پس از داعش دیگر چالشی جدی پیش روی سیاست‌های ایران در این کشور وجود ندارد و رقیب‌های دولت شیعەی هم‌پیمان ایران در داخل عراق نیز به شدت تضعیف شدەاند.
باری دیگر معادلات داخلی و توازن سیاسی و آیندە سیاسی بازیگران صحنەی سیاسی عراق صرف بە معادلات خارجی و منطقەای وابستە شدە است، اگر ایران بتواند در معادلات منطقەای پیروز شود، بدون شک خواهد توانست عراق را بە حیاط خلوت خود تبدیل کند و هر گروهی را هم کە بخواهد می‌تواند بە حاشیە قدرت براند. در غیر این صورت عراق را هم از دست خواهد داد، بعد از خوانش این پازل شاید خوانندە کاملا درک کند، کە پایان داعش بە معنای پایان جنگ و خونریزی در عراق نیست بلکە بە معنای آغاز شکل‌گیری‌های هم‌پیمانی‌های جدید در منطقە و عراق خواهد بود و هم‌پیمانی‌هایی کە از هم‌پیمانی برای جنگ با داعش استراتژیک‌تر و عمیق‌تر و البتە خشن‌تر هم خواهد بود.


تمام مقاله هاى منتشر شده تنها بازتاب دهنده نظر نويسنده آن است**