کل نماهای صفحه

۳ اسفند ۱۳۹۴

چرا خمینی نزدیکانش را میکشت - از حسین اخوان توحیدی از نفرات همراه خمینی در عراق ونوفل لوشاتوپاریس و...بشنویم

 چرا خمینی نزدیکانش را میکشت - از حسین اخوان توحیدی از نفرات همراه خمینی درعراق و نوفل لوشاتوپاریس و...بشنویم

حسین اخوان توحیدی: خمینی نزدیکانش را می کشت تا رازهایش پنهان بماند

 

دیکتاتورها برای این که اسرار زد و بندهایشان آشکار نشود و در امان بمانند، از کشتن نزدیکترین افرادشان نیز ابایی ندارند. خمینی چنین کرد.
خامنه ای برای پوشاندن راز خرید اسلحه از اسراییل، میرحسین موسوی، نخست وزیر دوران جنگ ایران و عراق و کرّوبی، رئیس محلس آخوندی را زندانی کرد. از این می ترسید که آن دو نیز، مانند منتظری، رازهای زدوبندهای پشت پرده را افشا کنند. البته اگر تیغش می برید از کشتن آنها نیز رویگردان نبود. در حکومت آخوندی اعتدال معنایی ندارد جز غُل و زنجیر به پای زندانیان سیاسی و چوبه دار برای مردم ستمدیده.
    در اردیبهشت 1357 صادق قطب زاده با اریک رولو، خبرنگار روزنامه لوموند به عراق آمد و مصاحبه او با خمینی را ترتیب داد. اولین مصاحبه خمینی با یک روزنامه فرانسوی بود که برای شناساندن خمینی کمک کرد.
  در این مصاحبه کلیدی ترین سؤال و جوابها این بود که: 
 آیا میخواهی به جای شاه بنشینی؟ خمینی در جواب گفت: نه، چنین تصمیمی ندارد و فقط علاقه دارد به تدریس در حوزه ادامه دهد.
   این مصاحبه در سطح بسیاری وسیعی در داخل و خارج پخش شد. تا آن زمان در ایران بسیاری حتّی اسم خمینی را هم نشینده بودند. 
    من در اولین گفتگویم با خمینی در همان سالها در نجف به او گفتم: چرا برای اعتراض به شکنجه زندانیان سیاسی اعلامیه یی نمی دهید؟ در جوابم گفت: زمینه ندارد. یعنی، کسی آن را جدّی نمی گیرد.
   خمینی از «امدادهای غیبی» استفاده های بسیاری کرد. گوشه هایی از آنها برملا شده است و معلوم می کند که او با آمریکاییها رابطه نزدیکی داشت.  

    بعد از پیروزی انقلاب، برای اولین بار، از  رابطه آخوندها با آمریکاییها مطّلع شدم و  در همان ایام ماجرای زد و بندهای پشت پرده را افشا کردم.

    دو نفری که صاحب انقلاب شده بودند، یعنی، سیدمحمد بهشتی و مرتضی مطهّری، با ساواک شاه و با آمریکاییها رابطه داشتند. اسرار زندگی این دو نفر بسیار است. همین دو، برای رساندن خبرهای پشت پرده به خمینی، به پاریس هم آمده بودند. نزدیکی آنها به خمینی و نقش درجه یک آنها در مراودات پنهانی بر کسی پوشیده نیست. خامنه ای، رفسنجانی، موسوی اردبیلی، مهدوی کنی و باهنر، زیر مجموعه آن دو نفر بودند و گوش به فرمان اربابان پشت صحنه.
    آنها افراد مؤثّر و رازدار او بودند. آنها هنوز هم حاضر نیستند همه رازهای خمینی با خارجیها را افشاکنند. می ترسند پیامدهای آن دامن خودشان را هم بگیرد. غافل از این که تمام اسناد و مدارک قرار و  مدارها ثبت و ضبط شده و بی تردید از پرده بیرون خواهدافتاد و گریزی از آن نیست.

    اواخر سال 1359 مجاهد شهید علی اصغر زهتابچی به من گفت بیا با هم به بیمارستان قلب به دیدن آیت اله لاهوتی برویم. آیت اله لاهوتی برای سخنرانی به کوچ اصفهان، از بخشهای شهرستان رشت، رفته بود. در آنجا باندهای چماقداربه او حمله کرده و او را کتک زده بودند در آن روزها به باندهای چماقدار امّت حزب اله و خودجوش می گفتند، یعنی خود به خودی میتینگها و سخنرانیهای مخالفان را به هم می زدند. همه می دانستند که سر نخ  آنها در دست دزدان انقلاب است که با زدوبند با خارجیها صاحب انقلاب شده اند.
     وقتی در بیمارستان قلب وارد اتاق آیت الله لاهوتی شدیم، او روی تخت خوابیده بود. بعد از سلام و احوالپرسی، آقای لاهوتی به من گفت: خمینی مرگ سیاسی اش را در زنده بودنش در همین مدت به چشم دید. 
 پرسیدم چرا با شما چنین رفتاری می کنند؟ خندید و گفت ما را کتک می زنند و احوالپرسی هم می کنند. به خمینی گوشه می زد! تلفن زنگ زد. لاهوتی گوشی را برداشت. معلوم بود کسی جویای حال و احوال اوست، امّا نمی دانستیم چه کسی است. گفتگوی تلفنی حدود یک ربع طول کشید. آقای لاهوتی وقتی گفتگویش تمام شد، گفت: فاطمه، همسر احمد خمینی بود. می خندید و می گفت: دنیای عجیبی است. مرا در کوچ اصفهان کتک زده اند و کارم به بیمارستان کشید، حالا همانها که پشت کتک زدن من بودند، برای سلامتی ابراز نگرانی می کنند! زن احمد خمینی تلفن زده بود که خبر بدهد همسرش در راه بیمارستان است و تا نیم ساعت دیگر برای عیادت به بیمارستان می رسد. وقت کم بود و حرفها بسیار، گفت: مصلحت در این است که احمد خمینی ترا اینجا نبیند. خمینی احمد را برای عیادت آقای لاهوتی فرستاده بود.
      آیت اله لاهوتی در سال1360 دستگیرشد و در زندان او را مسموم کردند. در مجلس آخوندی رفسنجانی برای او اشک تمساح ریخت.
 در سال 1361 صادق قطب زاده، یکی از محرمان اسرار  زندگی خمینی در پاریس و عراق دستگیر شد و به دستور خمینی، رفسنجانی و خامنه ای او را اعدام کردند تا پرونده زد و بندها رو نشود. امّا تشت رسوایی زد و بند های ملاهای قرون وسطایی از بام افتاده است.
  آیت الله منتظری در خاطراتش نوشت که اطلاعاتی های خمینی روی ساواک شاه را سفیدکردند. 
سند آن را هم، که نامه سیدجعفر کریمی مازندرانی می باشد، گذاشته است (سید جعفر کریمی مازندرانی مورد اعتماد خمینی بود. او و سیدعباس خاتم در نجف در اتاق استفتا جواب نامه های شرعی را می دادند).
   مرجع تقلیدی که در نجف وانمود می کرد از کشتن پشه هم ابادارد، از بام تا شام دروغ می گفت و تهمت می زد تا راه اعدام هزاران نفر را در محاکمه های فرمایشی دو دقیقه یی هموار سازد. خاوران را چنین ساخت تا در قدرت بماند.
 
    میوه تلخ حاکمیت او همین وضعیت امروز ایران است.
 برای حفظ نظام ظلم و بیداد، چوبه های دار را در هر شهر و روستا برپا می کنند، تا جهان  به چشم ببیند که چگونه حکومت «اعتدال» با کدام وسیله جنایتکارانه یی راهش را به جلو باز می کند.  صحنه اعدام فاجعه بار علنی در کرج، نمونه یی از شقاوتهای هر روزه ملاهای قرون وسطایی در سی و پنج سال گذشته است.
جوان دردمندی می خواست قبل از اعدام مادرش را ببیند و از او حلالیّت بطلبد، امّا نه تنها به او چنین اجازه یی را ندادند بلکه در آخرین لحظات حیاتش او را لگدکوب کردند. آیا چنین برخورد وحشیانه و بی رحمانه یی، حتّی در قرون وسطا سابقه داشته است؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر