کل نماهای صفحه

۲۸ آذر ۱۳۹۵

می سوزم از پشتی که خنجر خورده باشد - الف. دماوند.

می سوزم از پشتی که خنجر خورده باشد - الف. دماوند.




می سوزم از پشتی که خنجر خورده باشد
تیری که بر بال کبوتر خورده باشد
اردیبهشتی که چهل سال و چهل بار
بر برگ برگش مهرآذر خورده باشد
می‌ترسم از پایان این شهر و سکوتش
از شهر بی‌لنگر که کنگر خورده باشد
دردم شبیه درد عشق و عاشقی نیست
مثل کسی که بارها سرخورده باشد
دل خونم از این نابرادرهای جانی
مثل کسی که فحش خواهر خورده باشد
مانند سرداری که از همسنگرانش
از پشت سر در جبهه خنجر خورده باشد
پیغمبری در پیش روی پیروانش
با طعن و تهمت انگ کافر خورده باشد
می‌نالم از قومی که با طبع حقیرش
نان از جنایات ستمگر خورده باشد

الف. دماوند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر