تشکیل "ناتوی عربی" علیه ایران؛ پاسخ ترامپ به چالشهای خاورمیانه
دویچه وله فارسی
سخن بر سر تشکیل یک پیمان نظامی عربی با همراهی اسرائیل، آمریکا و ترکیه است. هدف از آن مقابله با نفوذ جمهوری اسلامی است و این سیاستی است که استراتژیستهای دولت ترامپ برای مقابله با بحرانهای خاورمیانه طراحی کردهاند.
جمع بست اخبار جاری حکایت از تغییر رویکرد آمریکا نسبت به ایران دارد. تغییری که در رفتار شماری از قدرتهای منطقهای و از آن جمله عربستان سعودی، اسرائیل و ترکیه در برابر ایران نیز خود را نشان میدهد. علت یا علتهای این تغییر خط مشی کدامند؟
کنفرانس امنیتی مونیخ
امنیت جهان پس از برگزاری کنفرانس امنیتی مونیخ بهبود نیافت. بلکه اظهارات مسئولان سیاست خارجی و نظامی برخی از کشورها، بیشتر به نگرانیها دامن زد. از آن جمله بود، سخنرانیها پیرامون بحرانهای خاورمیانه.
از اظهارات مایک پنس، معاون دونالد ترامپ، شروع کنیم. او جمهوری اسلامی ایران را اصلیترین حامی تروریسم در جهان خواند. اظهارات او در همان کنفرانس توسط عادل الجبیر، وزیر امورخارجه عربستان سعودی کلمه به کلمه تکرار شد. و آویگدور لیبرمان، وزیر دفاع اسرائیل نیز هدف ایران را تضعیف موقعیت عربستان سعودی در منطقه و دامن زدن به تنش در خاورمیانه اعلام کرد. مولود چاووشاوغلو، وزیر امورخارجه ترکیه هم آشکارا دخالتهای ایران در منطقه را محکوم کرد و برای همکاری با دولت اسرائیل چراغ سبز نشان داد.
بیشتر بخوانید: ترامپ و اتحاد نظامی کشورهای عربی علیه ایران
نه سخنان مایک پنس، معاون دونالد ترامپ در کنفرانس امنیتی مونیخ درباره ایران تازگی دارد و نه اظهارات عادل الجبیر. اختلاف در رویکردهای ترکیه و جمهوری اسلامی ایران در تحولات منطقه نیز، موضوعی نیست که از نگاه کسی به دور مانده باشد. سخنان وزیر دفاع اسرائیل هم مطابق همان سیاستی است که اسرائیل در برابر ایران پس از انقلاب اسلامی داشته است. اگر این اظهارات در مجموع، تازگی ندارند، پس چرا باید جمع جبری آنها باعث نگرانی شود؟
برای نگرانیهای برخاسته از این اظهارات دو علت میتوان برشمرد. نخست اینکه، این سخنان کمابیش همزمان مطرح میشوند و به نظر نمیرسد امری تصادفی باشد و حکایت از گفتوگوها و مذاکراتی دارد که میان مسئولان دولت ترامپ و مسئولان کشورهای اسرائیل، عربستان و ترکیه اخیرا روی داده است. بخشی از این مذاکرات و گفتوگوها بازتاب رسانهای نیز داشته است. از آن جمله است گزارش مذاکرات میان مسئولان دولت ترامپ و برخی از مسئولان کشورهای عربی بر سر ایجاد یک پیمان نظامی.
موضوع دومی که به این نگرانیها دامن میزند را باید در سیاست خارجی آمریکا پس از روی کار آمدن دونالد ترامپ جست. سیاست خارجی آمریکا ظرف همین چند هفته دستخوش تحولی جدی شده است. بسیاری از مشاوران و مدیران وزارت امورخارجه یا از کار برکنار شدهاند یا شخصا به کار خود در تشکیلات جدید خاتمه دادهاند.
موضوع تشدید تحریمها و مقابله قاطعانهتر با نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه عملا در سایه همین تحولات پدید آمدهاند. تغییر رویکرد آمریکا در قبال ایران، عملا بستر تغییر رویکرد قدرتهای منطقه در قبال ایران را نیز فراهم آورده است. مهمترین تغییر در لحظه کنونی، تند شدن لحن این کشورها در قبال ایران است.
ارکان سیاست خارجی جدید آمریکا
جنگ نیابتی میان ایران و عربستان مدتهاست که شروع شده است. این جنگ با آغاز بحران سوریه وارد فاز جدیدی شد. صفآرایی کشورهای عربی و همچنین کشورهای سنیمذهب در برابر ایران نیز موضوعی نیست که تازه شکل گرفته باشد. بنابراین طرح پرسش چرایی تند شدن لحن عربستان سعودی در برابر ایران پرسشی منطقی به نظر میرسد.
در واقعیت امر رویداد جدیدی که موجب تغییر لحن و رفتار کشورهای عربی و حتی ترکیه نسبت به ایران شده باشد، از سوی ایران روی نداده است. جمهوری اسلامی صرف نظر از آزمایش موشکی اخیر خود، ظرف هفتههای گذشته تلاش کرده لحنی صلحجویانه در برابر کشورهای منطقه داشته باشد. آخرین نمونه آن، سخنرانی ظریف در کنفرانس امنیتی مونیخ بوده است. حال باید پرسید که چه شده که یکباره حملات به ایران افزایش یافته و حتی ایده ایجاد یک پیمان نظامی علیه ایران به میان آمده است؟
تردیدی نیست که سیاست خارجی دولت ترامپ درباره منطقه تنشزده و بحرانی خاورمیانه منطبق با سیاست دولت اوباما نیست و نمیتواند ادامه آن سیاست تلقی گردد. اما ارکان این سیاست کدامند؟
پیشبینی دقیق سیاست خارجی دولت ترامپ در شرایط کنونی کار سادهای نیست. دشواری ارزیابی دقیق آنچه دولت ترامپ در نظر دارد برخاسته از چند علت است:
· بازیگران اصلی دولت ترامپ به طور عمده در صحنه سیاست داخلی و خارجی آمریکا افراد شناختهشدهای نیستند.
· دولت ترامپ تا کنون دو سیاست از خود نشان داده است. سیاستی که کاربرد رسانهای داشته و توسط خود ترامپ و وزیران کابینه او به نمایش گذاشته شدهاند و سیاستی که توسط مشاوران او طرح و تنظیم شدهاند. این دو سیاست در موارد بسیاری منطبق بر هم نبودهاند.
· اظهارات ترامپ در مصاحبهها، کنفرانسهای مطبوعاتی و توییتهای روزانهاش نمیتوانند ملاک و معیار سنجش سیاست داخلی و خارجی دولت ترامپ باشند. به نظر میرسد که سیاست ترامپ را بیش و پیش از آنکه او و وزیرانش طرح و تنظیم کنند، توسط مشاوران و افراد پشت پرده تعیین میشود.
· استراتژیستها و ایدئولوگهای دولت ترامپ و از آن جمله افرادی چون استیو بننو استفان میلر، بیشتر نقش چهرههای پشت پرده را ایفا میکنند و از این رو، با دقت در شرایط کنونی امکان پیش بینی برنامههای میانمدت و درازمدت دولت ترامپ وجود ندارد.
· و سرانجام اینکه، تجربه دورههای پیشین ریاست جمهوری در آمریکا نشان میدهد که در این کشور خواستن و توانستن در پیشبرد تصمیمات دولتی همیشه بر هم منطبق نیست. محدودیتها و از جمله نقش رسانهها اجرای بند بند تصمیمات رئیس جمهور را بسیار دشوار و چه بسا ناممکن میکند. تجربه ۸ سال زمامداری اوباما بهترین نمونه برای فهم این محدودیتهاست. مقاومتی که هم اکنون در برابر قانون مهاجرتی دولت ترامپ نیز شکل گرفته، حکایت از همین محدودیتها دارد. بنابراین نمیتوان گفت که سیاست خارجی آمریکا صرفا بر محور خواستههای دولت ترامپ میچرخد.
صرف نظر از اینکه دولت ترامپ چه رویکردی را در قبال خاورمیانه در پیش بگیرد، میتوان گفت که سیاست خارجی و نظامی آمریکا سه تغییر عمده داشته است، تغییراتی که شامل حال خاورمیانه هم میشود:
۱. مقابله با تروریسم. دولت ترامپ، مبارزه با نیروهای وابسته به داعش و گروههای تروریستی مشابه در کشورهای دیگر را در دستور کار خود قرار داده است. ترامپ در کارزار انتخاباتی خود بارها اظهار کرده بود که حمله به عراق و سرنگونی دولت صدام حسین خطا بوده و باعث پیدایش گروههای افراطی و بهویژه داعش شده است. در امتداد همین خط فکری است که مبارزه با "دولت اسلامی" برای ترامپ مهمتر از سرنگونی بشار اسد است.
۲. دولت ترامپ خواستار افزایش نقش بازیگران محلی در مناقشات و کانونهای بحران است. پیشبرد این سیاست هدف کاهش نقش آمریکا در سیاست بینالملل را دنبال نمیکند، بلکه هدف از آن تغییر نقش آمریکا در درگیریهای منطقهای در سطح جهان است. مطابق این سیاست، وظیفه درگیری مستقیم با دشمن برعهده متحدان منطقهای آمریکا قرار میگیرد و آمریکا با حملات هوایی، نظیر آنچه در سوریه و عراق شاهد آن هستیم، فروش تسلیحات و تبادل اطلاعات نظامی و امنیتی از متحدان منطقهای خود حمایت و پشتیبانی میکند. این سیاست از هزینههای انسانی و مالی مستقیم آمریکا در درگیریها میکاهد.
۳. دولت ترامپ بارها تاکید کرده است که کشورهای دیگر میبایست در تامین هزینههای امنیتی و دفاعی سهم بیشتری برعهده گیرند. در سایه این سیاست نه تنها آمریکا هزینه مالی کمتری برای پیشبرد سیاستهای نظامی و امنیتی خود میپردازد، بلکه افزایش هزینه نظامی کشورهای متحد آمریکا در عمل به سود آمریکا، به عنوان بزرگترین عرضه کننده تسلیحات تمام میشود. طبق گزارشی که سیپری، موسسه بینالمللی پژوهشهای صلح استکهلم منتشر کرده، ۳۳ درصد بازار تسلیحاتی جهان در دست آمریکاست و این کشور به یکصد کشور جهان اسلحه میفروشد.
هر سه رکن اصلی سیاست خارجی دولت ترامپ در رویکرد عربستان سعودی و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس در برابر ایران و بحرانهای منطقهای دیده میشود.
جمهوری اسلامی ایران و داعش
دولت ترامپ بی ثباتی را بستر اصلی رشد "دولت اسلامی" میداند و دولت جمهوری اسلامی ایران را عامل اصلی بی ثباتی در منطقه. در این راستا، برقراری امنیت در منطقه بحرانزده خاورمیانه بدون مقابله با سیاستهای جمهوری اسلامی ممکن نیست. این همان سیاستی است که عربستان سعودی در پیش گرفته است. سخنان عادل الجبیر، وزیر امورخارجه عربستان در کنفرانس امنیتی مونیخ دقیقا بر همین فرض استوار است.
الجبیر گفت که عربستان سعودی و آمریکا در مقابله با گروه تروریستی "دولت اسلامی" هدف و سیاست واحدی دارند و در ادامه سخنان خود افزود که جمهوری اسلامی عامل بی ثباتی در منطقه است، اقدام به تقویت نظامی شورشیان حوثی میکند، شبه نظامیان شیعه به سوریه میفرستد و در عین حال از گروههای تروریستی در بحرین و عربستان حمایت میکند.
حتی با طرح این پرسش که چرا داعش تا کنون در ایران دست به حمله نزده، تلاش شد همکاری بین جمهوری اسلامی ایران و داعش تداعی شود. اینکه چرا داعش تا کنون در ایران دست به عملیات تروریستی نزده است، پرسشی است که میبایست جداگانه بررسی شود. ولی روشن است که طرح این موضوع به قصد هم ردیف کردن جمهوری اسلامی و "دولت اسلامی" در اولویتهای نظامی آمریکا و متحدان منطقهایاش صورت میگیرد.
ناتوی عربی
رکن دوم سیاست دولت ترامپ به بهترین شکل خود را در ایده ایجاد پیمان نظامی کشورهای عربی نشان میدهد. بنا بر گزارش روزنامه والاستریت ژورنال، گفتوگوهای اولیه بر سر ایجاد یک پیمان نظامی از نوع ناتو بین دولت ترامپ و مسئولان نظامی و امنیتی عربستان و امارات متحده صورت گرفته است. از دیگر اعضای احتمالی این پیمان نظامی از کشورهای مصر و اردن یاد میشود. در عین حال پیوستن سایر کشورها به "ناتو عربی" نیز منتفی نیست.
این پیمان نظامی از همراهی و حمایت اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل و آمریکا نیز برخوردار خواهد بود. هدف از این پیمان نظامی، ایجاد همبستگی بین کشورهای عربی و سنی مذهب در برابر ایران و جلوگیری از نفوذ آن در منطقه اعلام شده است. بر اساس این طرح، عملا وظیفه اصلی مقابله با "دشمن مشترک" به بازیگران محلی و متحدان منطقهای آمریکا واگذار میشود.
مسابقه تسلیحاتی
بر اساس سومین ویژگی سیاست خارجی دولت آمریکا، کشورهای خاورمیانه میبایست نقش بیشتری در تامین هزینههای امنیتی و نظامی خود برعهده گیرند. ترامپ در کارزار انتخاباتی خود تاکید کرده بود که دلیلی نمیبیند که آمریکا هزینه تامین امنیت کشورهای ثروتمندی چون عربستان را متقبل شود.
گرایش به خرید جنگ افزار توسط دولت عربستان و شمار دیگری از کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس به ماههای اخیر محدود نمیشود. اما، عربستان سعودی، امارات و قطر آشکارا بر میزان بودجه نظامی خود افزودهاند.
بر اساس گزارش موسسه بینالمللی پژوهشهای صلح استکهلم، SIPRI سیپری، در دوره زمانی ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۶ بودجه نظامی کشورهای خاورمیانه ۸۶ درصد افزایش یافته است. در واقعیت امر، ۳۰ درصد کل تسلیحات به فروش رسیده در سطح جهان روانه این منطقه شده است. میزان رشد بودجه نظامی کشور عربستان سعودی بالغ بر ۲۱۲ درصد بوده است. بودجه نظامی کشورهای قطر و امارات متحده عربی نیز رشد چشمگیری داشته است. روشن است که بخش قابل ملاحظهای از سود ناشی از خرید تسلیحاتی کشورهای خاورمیانه به جیب شرکتهای تولید جنگ افزار آمریکایی میرود.
گسترش تحریمها یا مقابله نظامی
این موضوع که دولت ترامپ و متحدان منطقهای آن، عربستان سعودی و برخی دیگر از کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس، اسرائیل، ترکیه و مصر برای مقابله با نفوذ ایران در منطقه سیاست و منافع مشترکی دارند، امری است تردید ناپذیر. سفرها و دیدارهای هفتههای گذشته و از آن جمله سفر اردوغان به عربستان، بحرین و قطر نشان از این تلاشهای مشترک دارد.
چندی پیش روزنامه "ینی شفق" که عملا روزنامهای در خدمت تبلیغ سیاستهای دولت ترکیه به شمار میرود در همین رابطه تلاشهای جمهوری اسلامی ایران در منطقه را مورد انتقاد قرار داده و مدعی شده بود که ایران بودجه کلانی به ایجاد بی ثباتی و ناآرامی در کشورهای مسلمان اختصاص داده است. موضوعی که توسط وزیر امورخارجه ترکیه، مولود چاووشاوغلو در کنفرانس امنیتی مونیخ تکرار میشود.
بیشتر بخوانید: "جبهه متحد" عربستان و اسرائیل علیه ایران در کنفرانس امنیتی مونیخ
در عین حال در شرایط کنونی به نظر نمیرسد که کشورهای منطقه خواستار یک درگیری نظامی با جمهوری اسلامی ایران باشند. کشورهای حوزه خلیج فارس و حتی ترکیه از پیامدهای ناروشن و محاسبه نشده یک جنگ جدید در منطقه واهمه دارند. از این رو، وزیر امورخارجه عربستان سعودی آشکارا از آمریکا خواسته است تا بر دامنه تحریمها علیه ایران بیافزاید. بر اساس این تحریمها قرار است شریانهای اقتصادی ایران با دنیای مالی قطع شوند. قرار است این تحریمها مستقل از توافق هستهای و در واکنش به فعالیتهای برون مرزی ایران وضع شوند. این در حالی است که جمهوری اسلامی ایران تشدید تحریمها را برابر با پاره کردن برجام دانسته و تهدید کرده است که به فراخور این تصمیمات از خود واکنش نشان دهد.
اینکه چه سیاستی در منطقه دنبال شود و چه پیامدهایی در انتظار ایران و منطقه است، موضوعی نیست که بتوان در لحظه کنونی به آنها پاسخ داد. تنها میتوان به گفتن این نکته بسنده کرد که قلب منطقه تندتر از پیش میزند.
کنفرانس امنیتی مونیخ
امنیت جهان پس از برگزاری کنفرانس امنیتی مونیخ بهبود نیافت. بلکه اظهارات مسئولان سیاست خارجی و نظامی برخی از کشورها، بیشتر به نگرانیها دامن زد. از آن جمله بود، سخنرانیها پیرامون بحرانهای خاورمیانه.
از اظهارات مایک پنس، معاون دونالد ترامپ، شروع کنیم. او جمهوری اسلامی ایران را اصلیترین حامی تروریسم در جهان خواند. اظهارات او در همان کنفرانس توسط عادل الجبیر، وزیر امورخارجه عربستان سعودی کلمه به کلمه تکرار شد. و آویگدور لیبرمان، وزیر دفاع اسرائیل نیز هدف ایران را تضعیف موقعیت عربستان سعودی در منطقه و دامن زدن به تنش در خاورمیانه اعلام کرد. مولود چاووشاوغلو، وزیر امورخارجه ترکیه هم آشکارا دخالتهای ایران در منطقه را محکوم کرد و برای همکاری با دولت اسرائیل چراغ سبز نشان داد.
بیشتر بخوانید: ترامپ و اتحاد نظامی کشورهای عربی علیه ایران
نه سخنان مایک پنس، معاون دونالد ترامپ در کنفرانس امنیتی مونیخ درباره ایران تازگی دارد و نه اظهارات عادل الجبیر. اختلاف در رویکردهای ترکیه و جمهوری اسلامی ایران در تحولات منطقه نیز، موضوعی نیست که از نگاه کسی به دور مانده باشد. سخنان وزیر دفاع اسرائیل هم مطابق همان سیاستی است که اسرائیل در برابر ایران پس از انقلاب اسلامی داشته است. اگر این اظهارات در مجموع، تازگی ندارند، پس چرا باید جمع جبری آنها باعث نگرانی شود؟
برای نگرانیهای برخاسته از این اظهارات دو علت میتوان برشمرد. نخست اینکه، این سخنان کمابیش همزمان مطرح میشوند و به نظر نمیرسد امری تصادفی باشد و حکایت از گفتوگوها و مذاکراتی دارد که میان مسئولان دولت ترامپ و مسئولان کشورهای اسرائیل، عربستان و ترکیه اخیرا روی داده است. بخشی از این مذاکرات و گفتوگوها بازتاب رسانهای نیز داشته است. از آن جمله است گزارش مذاکرات میان مسئولان دولت ترامپ و برخی از مسئولان کشورهای عربی بر سر ایجاد یک پیمان نظامی.
موضوع دومی که به این نگرانیها دامن میزند را باید در سیاست خارجی آمریکا پس از روی کار آمدن دونالد ترامپ جست. سیاست خارجی آمریکا ظرف همین چند هفته دستخوش تحولی جدی شده است. بسیاری از مشاوران و مدیران وزارت امورخارجه یا از کار برکنار شدهاند یا شخصا به کار خود در تشکیلات جدید خاتمه دادهاند.
موضوع تشدید تحریمها و مقابله قاطعانهتر با نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه عملا در سایه همین تحولات پدید آمدهاند. تغییر رویکرد آمریکا در قبال ایران، عملا بستر تغییر رویکرد قدرتهای منطقه در قبال ایران را نیز فراهم آورده است. مهمترین تغییر در لحظه کنونی، تند شدن لحن این کشورها در قبال ایران است.
ارکان سیاست خارجی جدید آمریکا
جنگ نیابتی میان ایران و عربستان مدتهاست که شروع شده است. این جنگ با آغاز بحران سوریه وارد فاز جدیدی شد. صفآرایی کشورهای عربی و همچنین کشورهای سنیمذهب در برابر ایران نیز موضوعی نیست که تازه شکل گرفته باشد. بنابراین طرح پرسش چرایی تند شدن لحن عربستان سعودی در برابر ایران پرسشی منطقی به نظر میرسد.
در واقعیت امر رویداد جدیدی که موجب تغییر لحن و رفتار کشورهای عربی و حتی ترکیه نسبت به ایران شده باشد، از سوی ایران روی نداده است. جمهوری اسلامی صرف نظر از آزمایش موشکی اخیر خود، ظرف هفتههای گذشته تلاش کرده لحنی صلحجویانه در برابر کشورهای منطقه داشته باشد. آخرین نمونه آن، سخنرانی ظریف در کنفرانس امنیتی مونیخ بوده است. حال باید پرسید که چه شده که یکباره حملات به ایران افزایش یافته و حتی ایده ایجاد یک پیمان نظامی علیه ایران به میان آمده است؟
تردیدی نیست که سیاست خارجی دولت ترامپ درباره منطقه تنشزده و بحرانی خاورمیانه منطبق با سیاست دولت اوباما نیست و نمیتواند ادامه آن سیاست تلقی گردد. اما ارکان این سیاست کدامند؟
پیشبینی دقیق سیاست خارجی دولت ترامپ در شرایط کنونی کار سادهای نیست. دشواری ارزیابی دقیق آنچه دولت ترامپ در نظر دارد برخاسته از چند علت است:
· بازیگران اصلی دولت ترامپ به طور عمده در صحنه سیاست داخلی و خارجی آمریکا افراد شناختهشدهای نیستند.
· دولت ترامپ تا کنون دو سیاست از خود نشان داده است. سیاستی که کاربرد رسانهای داشته و توسط خود ترامپ و وزیران کابینه او به نمایش گذاشته شدهاند و سیاستی که توسط مشاوران او طرح و تنظیم شدهاند. این دو سیاست در موارد بسیاری منطبق بر هم نبودهاند.
· اظهارات ترامپ در مصاحبهها، کنفرانسهای مطبوعاتی و توییتهای روزانهاش نمیتوانند ملاک و معیار سنجش سیاست داخلی و خارجی دولت ترامپ باشند. به نظر میرسد که سیاست ترامپ را بیش و پیش از آنکه او و وزیرانش طرح و تنظیم کنند، توسط مشاوران و افراد پشت پرده تعیین میشود.
· استراتژیستها و ایدئولوگهای دولت ترامپ و از آن جمله افرادی چون استیو بننو استفان میلر، بیشتر نقش چهرههای پشت پرده را ایفا میکنند و از این رو، با دقت در شرایط کنونی امکان پیش بینی برنامههای میانمدت و درازمدت دولت ترامپ وجود ندارد.
· و سرانجام اینکه، تجربه دورههای پیشین ریاست جمهوری در آمریکا نشان میدهد که در این کشور خواستن و توانستن در پیشبرد تصمیمات دولتی همیشه بر هم منطبق نیست. محدودیتها و از جمله نقش رسانهها اجرای بند بند تصمیمات رئیس جمهور را بسیار دشوار و چه بسا ناممکن میکند. تجربه ۸ سال زمامداری اوباما بهترین نمونه برای فهم این محدودیتهاست. مقاومتی که هم اکنون در برابر قانون مهاجرتی دولت ترامپ نیز شکل گرفته، حکایت از همین محدودیتها دارد. بنابراین نمیتوان گفت که سیاست خارجی آمریکا صرفا بر محور خواستههای دولت ترامپ میچرخد.
صرف نظر از اینکه دولت ترامپ چه رویکردی را در قبال خاورمیانه در پیش بگیرد، میتوان گفت که سیاست خارجی و نظامی آمریکا سه تغییر عمده داشته است، تغییراتی که شامل حال خاورمیانه هم میشود:
۱. مقابله با تروریسم. دولت ترامپ، مبارزه با نیروهای وابسته به داعش و گروههای تروریستی مشابه در کشورهای دیگر را در دستور کار خود قرار داده است. ترامپ در کارزار انتخاباتی خود بارها اظهار کرده بود که حمله به عراق و سرنگونی دولت صدام حسین خطا بوده و باعث پیدایش گروههای افراطی و بهویژه داعش شده است. در امتداد همین خط فکری است که مبارزه با "دولت اسلامی" برای ترامپ مهمتر از سرنگونی بشار اسد است.
۲. دولت ترامپ خواستار افزایش نقش بازیگران محلی در مناقشات و کانونهای بحران است. پیشبرد این سیاست هدف کاهش نقش آمریکا در سیاست بینالملل را دنبال نمیکند، بلکه هدف از آن تغییر نقش آمریکا در درگیریهای منطقهای در سطح جهان است. مطابق این سیاست، وظیفه درگیری مستقیم با دشمن برعهده متحدان منطقهای آمریکا قرار میگیرد و آمریکا با حملات هوایی، نظیر آنچه در سوریه و عراق شاهد آن هستیم، فروش تسلیحات و تبادل اطلاعات نظامی و امنیتی از متحدان منطقهای خود حمایت و پشتیبانی میکند. این سیاست از هزینههای انسانی و مالی مستقیم آمریکا در درگیریها میکاهد.
۳. دولت ترامپ بارها تاکید کرده است که کشورهای دیگر میبایست در تامین هزینههای امنیتی و دفاعی سهم بیشتری برعهده گیرند. در سایه این سیاست نه تنها آمریکا هزینه مالی کمتری برای پیشبرد سیاستهای نظامی و امنیتی خود میپردازد، بلکه افزایش هزینه نظامی کشورهای متحد آمریکا در عمل به سود آمریکا، به عنوان بزرگترین عرضه کننده تسلیحات تمام میشود. طبق گزارشی که سیپری، موسسه بینالمللی پژوهشهای صلح استکهلم منتشر کرده، ۳۳ درصد بازار تسلیحاتی جهان در دست آمریکاست و این کشور به یکصد کشور جهان اسلحه میفروشد.
هر سه رکن اصلی سیاست خارجی دولت ترامپ در رویکرد عربستان سعودی و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس در برابر ایران و بحرانهای منطقهای دیده میشود.
جمهوری اسلامی ایران و داعش
دولت ترامپ بی ثباتی را بستر اصلی رشد "دولت اسلامی" میداند و دولت جمهوری اسلامی ایران را عامل اصلی بی ثباتی در منطقه. در این راستا، برقراری امنیت در منطقه بحرانزده خاورمیانه بدون مقابله با سیاستهای جمهوری اسلامی ممکن نیست. این همان سیاستی است که عربستان سعودی در پیش گرفته است. سخنان عادل الجبیر، وزیر امورخارجه عربستان در کنفرانس امنیتی مونیخ دقیقا بر همین فرض استوار است.
الجبیر گفت که عربستان سعودی و آمریکا در مقابله با گروه تروریستی "دولت اسلامی" هدف و سیاست واحدی دارند و در ادامه سخنان خود افزود که جمهوری اسلامی عامل بی ثباتی در منطقه است، اقدام به تقویت نظامی شورشیان حوثی میکند، شبه نظامیان شیعه به سوریه میفرستد و در عین حال از گروههای تروریستی در بحرین و عربستان حمایت میکند.
حتی با طرح این پرسش که چرا داعش تا کنون در ایران دست به حمله نزده، تلاش شد همکاری بین جمهوری اسلامی ایران و داعش تداعی شود. اینکه چرا داعش تا کنون در ایران دست به عملیات تروریستی نزده است، پرسشی است که میبایست جداگانه بررسی شود. ولی روشن است که طرح این موضوع به قصد هم ردیف کردن جمهوری اسلامی و "دولت اسلامی" در اولویتهای نظامی آمریکا و متحدان منطقهایاش صورت میگیرد.
ناتوی عربی
رکن دوم سیاست دولت ترامپ به بهترین شکل خود را در ایده ایجاد پیمان نظامی کشورهای عربی نشان میدهد. بنا بر گزارش روزنامه والاستریت ژورنال، گفتوگوهای اولیه بر سر ایجاد یک پیمان نظامی از نوع ناتو بین دولت ترامپ و مسئولان نظامی و امنیتی عربستان و امارات متحده صورت گرفته است. از دیگر اعضای احتمالی این پیمان نظامی از کشورهای مصر و اردن یاد میشود. در عین حال پیوستن سایر کشورها به "ناتو عربی" نیز منتفی نیست.
این پیمان نظامی از همراهی و حمایت اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل و آمریکا نیز برخوردار خواهد بود. هدف از این پیمان نظامی، ایجاد همبستگی بین کشورهای عربی و سنی مذهب در برابر ایران و جلوگیری از نفوذ آن در منطقه اعلام شده است. بر اساس این طرح، عملا وظیفه اصلی مقابله با "دشمن مشترک" به بازیگران محلی و متحدان منطقهای آمریکا واگذار میشود.
مسابقه تسلیحاتی
بر اساس سومین ویژگی سیاست خارجی دولت آمریکا، کشورهای خاورمیانه میبایست نقش بیشتری در تامین هزینههای امنیتی و نظامی خود برعهده گیرند. ترامپ در کارزار انتخاباتی خود تاکید کرده بود که دلیلی نمیبیند که آمریکا هزینه تامین امنیت کشورهای ثروتمندی چون عربستان را متقبل شود.
گرایش به خرید جنگ افزار توسط دولت عربستان و شمار دیگری از کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس به ماههای اخیر محدود نمیشود. اما، عربستان سعودی، امارات و قطر آشکارا بر میزان بودجه نظامی خود افزودهاند.
بر اساس گزارش موسسه بینالمللی پژوهشهای صلح استکهلم، SIPRI سیپری، در دوره زمانی ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۶ بودجه نظامی کشورهای خاورمیانه ۸۶ درصد افزایش یافته است. در واقعیت امر، ۳۰ درصد کل تسلیحات به فروش رسیده در سطح جهان روانه این منطقه شده است. میزان رشد بودجه نظامی کشور عربستان سعودی بالغ بر ۲۱۲ درصد بوده است. بودجه نظامی کشورهای قطر و امارات متحده عربی نیز رشد چشمگیری داشته است. روشن است که بخش قابل ملاحظهای از سود ناشی از خرید تسلیحاتی کشورهای خاورمیانه به جیب شرکتهای تولید جنگ افزار آمریکایی میرود.
گسترش تحریمها یا مقابله نظامی
این موضوع که دولت ترامپ و متحدان منطقهای آن، عربستان سعودی و برخی دیگر از کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس، اسرائیل، ترکیه و مصر برای مقابله با نفوذ ایران در منطقه سیاست و منافع مشترکی دارند، امری است تردید ناپذیر. سفرها و دیدارهای هفتههای گذشته و از آن جمله سفر اردوغان به عربستان، بحرین و قطر نشان از این تلاشهای مشترک دارد.
چندی پیش روزنامه "ینی شفق" که عملا روزنامهای در خدمت تبلیغ سیاستهای دولت ترکیه به شمار میرود در همین رابطه تلاشهای جمهوری اسلامی ایران در منطقه را مورد انتقاد قرار داده و مدعی شده بود که ایران بودجه کلانی به ایجاد بی ثباتی و ناآرامی در کشورهای مسلمان اختصاص داده است. موضوعی که توسط وزیر امورخارجه ترکیه، مولود چاووشاوغلو در کنفرانس امنیتی مونیخ تکرار میشود.
بیشتر بخوانید: "جبهه متحد" عربستان و اسرائیل علیه ایران در کنفرانس امنیتی مونیخ
در عین حال در شرایط کنونی به نظر نمیرسد که کشورهای منطقه خواستار یک درگیری نظامی با جمهوری اسلامی ایران باشند. کشورهای حوزه خلیج فارس و حتی ترکیه از پیامدهای ناروشن و محاسبه نشده یک جنگ جدید در منطقه واهمه دارند. از این رو، وزیر امورخارجه عربستان سعودی آشکارا از آمریکا خواسته است تا بر دامنه تحریمها علیه ایران بیافزاید. بر اساس این تحریمها قرار است شریانهای اقتصادی ایران با دنیای مالی قطع شوند. قرار است این تحریمها مستقل از توافق هستهای و در واکنش به فعالیتهای برون مرزی ایران وضع شوند. این در حالی است که جمهوری اسلامی ایران تشدید تحریمها را برابر با پاره کردن برجام دانسته و تهدید کرده است که به فراخور این تصمیمات از خود واکنش نشان دهد.
اینکه چه سیاستی در منطقه دنبال شود و چه پیامدهایی در انتظار ایران و منطقه است، موضوعی نیست که بتوان در لحظه کنونی به آنها پاسخ داد. تنها میتوان به گفتن این نکته بسنده کرد که قلب منطقه تندتر از پیش میزند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر