کل نماهای صفحه

۳ دی ۱۳۹۴

جنگ انتخابات؛ «ایستگاه آخر» و «آخرین مهلت»

لینک به منبع


«این‌جا ایستگاه آخر برای کسانی است که بخواهند بار دیگر فتنه‌انگیزی کنند و تبدیل به پیشمرگ دشمن شوند» (یادداشت روز کیهان خامنه‌ای اول دی94).

دلواپسان… بهتر از هر کس دیگری می‌دانند که اسفند94 آخرین مهلتشان برای حضور در صحنه سیاسی کشور است» (سایت حکومتی نامه ـ اول دی 94).

این گوشه‌یی از حملات متقابل دو باند حاکم علیه یکدیگری است که به این ترتیب علناً همدیگر را به‌حذف تهدید می‌کنند. اما سؤال این است که این خط‌ و نشان کشیدنها، تا چه میزان جدی است و چه میزان بلوف و تبلیغات و برای مرعوب کردن و از میدان به در کردن حریف است؟

پاسخ این است که در هر جنگی، تبلیغات، رجزخوانی و جنگ روانی بخشی از جنگ است که از جدیت جنگ نمی‌کاهد، بلکه طرفین هر جنگی سعی می‌کنند از آنها به‌مثابه حربه و ابزار علیه حریف استفاده کنند. در جنگ انتخابات یا جنگ هژمونی بین دو باند رژیم هم، همین قانونمندی حاکم است؛ جنگ بسیار جدی است و به نظر می‌رسد که عزم هر کدام برای حذف طرف مقابل و از دور خارج کردن آن، جزم است؛ البته این‌که چقدر بتوانند تصمیم خود را عملی کنند، تعادل قوای طرفین تعیین می‌کند.

تفاوت دو باند در این رجزخوانی و تهدید، این است که باند خامنه‌ای قصدش برای قلع و قمع حریف و رد صلاحیت از رفسنجانی و اعضای باندش توسط شورای نگهبان را خیلی صریح بیان می‌کند؛ اما طرف مقابل همین را تلویحاً و با یک پیچ بیان می‌کند و تهدیدش این است که اگر به ما اجازه شرکت در این بازی را ندهید، همان اتفاقی می‌افتد که در سال88 افتاد!

به این ترتیب در برابر برگها و حربه‌های باند خامنه‌ای، که عبارتست از: شورای نگهبان، قوه قضاییه،  سپاه پاسداران  و بسیج و صدا و سیما و… طرف مقابل هم برگها و حربه‌های خودش را دارد که به‌لحاظ اجرایی اساساً وزارت کشور است که به‌عنوان مجری انتخابات می‌تواند نقش داشته باشد و در جاهایی دست باند خامنه‌ای را ببندد و در جاهایی هم به جیب باند خودش بریزد.

اما حربة اصلی باند رفسنجانی روحانی، اپوزیسیون‌نمایی و مظلوم بازی است. همین بازی که رفسنجانی به‌جد مشغول آن است و با خرمرد رندی چنان از جوانان و زنان و نارضایتی مردم و امثالهم حرف می‌زند که‌ گویی متولی آنهاست. روحانی هم همین بازی را می‌کند؛ انگار نه انگار که قوه مجریه و بخش بزرگی از رژیم به‌دست دارند و انگار نه انگار که در همه جرم و جنایتهای این رژیم از روز اول تا حالا سهیم بوده‌اند؛ اما از آنجا که به هر حال در دیکتاتوری ولایت‌فقیه، قدرت عمدتاً در دست ولی‌فقیه متمرکز است و او اولین بانی و مسئول همه خیانتها و جنایتهاست و از آنجا که او به‌شدت منفور می‌باشد، حریف روی همین منفوریت و ضعف و طلسم‌شکستگی ولی‌فقیه در داخل و طرد و انزوای آن در خارج و در سطح منطقه‌یی و بین‌المللی سوار می‌شود و ادعا می‌کند که گویا کلید خروج از انزوا و «تعامل» با جهان را در دست دارد.

در یک کلام، سرمایه و سلاح اصلی باند رفسنجانی روحانی، نداشته‌های ولی‌فقیه است، نه داشته‌های خودشان؛ از همین روست که اپوزیسیون‌نمایی را به‌عنوان یک حربه به‌کار می‌گیرند ولی در به‌کارگیری آن، یک محدودیت بزرگ دارند، این‌که در ماهیت فرقی با باند ولی‌فقیه ندارند، یعنی اگر‌چه اپوزیسیون نمایی می‌کنند اما هرگز قادر نیستند سلاح اصلی یک اپوزیسیون واقعی را که مردم و نیروی اجتماعی است، به‌کار بگیرند؛ چرا که می‌دانند اگر کمترین ناپرهیزی کنند و عنصر اجتماعی به میدان بیاید، رژیم در تمامیتش جارو می‌شود. در نتیجه تنها به ترساندن و هشدار بسنده می‌کنند، همان‌گونه که رفسنجانی در مصاحبه اخیر خود با روزنامه حکومتی آرمان (29آذر 94) می‌گوید: «امیدوارم در آن طرف هم عقلانیتی حاکم شود که فضای خوب و امن حاضر را به جهت خیالات واهی ناامن نکنند و بگذارند هر چه مردم می‌خواهند، اتفاق بیفتد… نباید این حالت را با ناراضی کردن افکار عمومی و مخصوصاً جوانان و تحصیلکرده‌ها ـ چون الآن اینها مرجع شده‌اند ـ به هم بزنند و ناامن کنند».

اما واقعیت این است که هیچ‌کس قادر نیست از عمیق‌تر شدن شکافی که خواه ناخواه در حاکمیت به وجود آمده، جلوگیری کند و طبعاً هیچ‌کس هم قادر نیست از پیآمد آن که فوران خشم و اعتراض و طغیان و قیام توده‌های به جان آمده می‌باشد، ممانعت کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر