کل نماهای صفحه

۱۷ فروردین ۱۳۹۵

جنگ قدرت خامنه‌ای و رفسنجانی در سال 94- ژرف‌یابی شکاف میان خامنه‌ای و رفسنجانی

جنگ قدرت خامنه‌ای و رفسنجانی در سال 94- ژرف‌یابی شکاف میان خامنه‌ای و رفسنجانی


فهرست مطالب:

  1. جنگ قدرت خامنه‌ای و رفسنجانی در سال 94
  2. سال 94، ژرف‌یابی شکاف میان خامنه‌ای و رفسنجانی، همراه با یک معادله چند مجهولی.
جنگ قدرت خامنه‌ای و رفسنجانی در سال 94
شاید مهمترین خبر سال94، از یک نگاه، مهار نسبی پروژه اتمی رژیم و انهدام برخی سایتهای آن بود، اما مهمترین پی‌آمد آن ماجرا، ژرف‌تر شدن شکاف سیاسی در سراپای نظام بود.

 شکافی که در طول سال، گام به گام عمیق‌تر شد و تقریباً تمامی عرصه‌های نظام و سیاستهای داخلی و خارجی‌اش را فراگرفت. در طول سال94 در رسانه‌های هر دو باند اصلی رژیم، این جنگ بازتاب پیدا می‌کرد.

 جنگ وجدالی که در آخرین ماه 94، به مراحل برگشت‌ناپذیری رسید.

اولین جرقة درگیری بین باندهای رژیم در همان فروردین 94 بود.

روزنامه حکومتی رسالت 17فروردین94 نوشت: دولت نباید پذیرش پروتکل الحاقی در بیانیه لوزان را می‌پذیرفت.

همانروز، روزنامه‌های باند رفسنجانی- روحانی برای بستن دهان خامنه‌ای و مخالفت عواملش با ”برجام“ یا همان توافق اتمی، نوشتند: نظرسنجی هسته‌ای برگزار کنید! (17فروردین94: صادق زیبا کلام).

در تمامی ماههای بعد، در سراسر سال94 این جنگ و جدالها به موضوع‌های مختلف گسترش پیدا کرد.

 روزنامه شرق30 اردیبشهت 94نوشت: ”طالبان در تهران

 فردای همانروز دولت از سفر طالبان به تهران اظهار بی‌اطلاعی کرد. (قانون31اردیبهشت 94)

 آفتاب یزد12خرداد 94: ”خزعلی: خدا کند بمیرم و نبینم که هاشمی سر کار می‌آید

 رسالت1تیر94: هاشمی رفسنجانی در کنایه به خامنه‌ای گفت: دولت ۸ ساله احمدی‌نژاد مثل مرض هاری بود

 ابرار13تیر94 هم جواب داد: عملکرد دولت یازدهم بدتر از احمدی‌نژاد!

 و از آن‌سو اکبر ترکان جواب داد: ”احمدی‌نژاد در مجلس، 80 حامی دارد! “ (شرق12مرداد 94)

 روحانی با اشاره به باند خامنه‌ای گفت: ”از این توافق عصبانی هستند ”. (اعتماد 12مرداد 94)

 و این شلیکهای متقابل تا پایان سال، نه تنها کم نشد بلکه در مقطع انتخابات به شکل بی‌سابقه‌یی شدت پیدا کرد.

شرق18آبان94، لاریجانی: ”نباید افرادی که نظر دیگری دارند را خائن بنامیم

 رسالت12خرداد94، بادامچیان: ”مواظب ورود نیروهای نفوذی به مجلس خبرگان باشیم

 رسالت19خرداد94: ”اشرافیگری مسؤلان، واقعیتی تلخ است “.

 آفتاب یزد22اسفند94، حسن خمینی: ”دوران مبارزه طعنه می‌زدند حال کاتولیک تراز پاپ شده‌اند “.

 آفتاب یزد5اسفند94: رئیس مجلس: ”اگر اصلاح‌طلبان ضدانقلابند چرا می‌گذاریم فعالیت کنند؟! “
 کارون3اسفند94: واکنش به اتهام‌زنی دلواپسان: ”اگر اصلاح‌طلبان انگلیسی اند، شما هم حتماً اسرائیل ی هستید “.

 بی اغراق تمامی سال 94، صفحات روزنامه‌های باندها و سایر تریبونهای رسمی و غیررسمی رژیم، محل رد و بدل کردن عنوان خائن و نفوذی و قاچاقچی و عامل فتنه از سوی طرفین بود. عناوینی که نسبت دادن هر یکی از آنها در دادگاههای نظام، مترادف صدور حکم اعدام است


پاسدار قاسمی رئیس لباس شخصیهای خامنه‌ای در شهریور 94 در یک سخنرانی برای نفراتش گفت: ”ممکنه این آقا تا امروز ادای انقلابیها را دربیاره... . تا حالایی که وارد یک فتنه اکبری شدیم که نوید داده شده بوده “.

 کار به جایی کشید که جهان صنعت مهر 94 نوشت: محمدجواد ظریف تهدید به اعدام شد و روح‌الله حسینیان به علی‌اکبر صالحی گفت: می‌کشیمت در رآکتور اراک دفنت می‌کنیم و رویت سیمان می‌ریزیم! یک روزنامه دیگر هم نوشت: نمایند‌گان وقتی می‌بینند که صالحی پس از پایان سخنرانی و حتی حین آن، امنیت ندارد او را تا نشستن بر صندلی‌اش اسکورت می‌کنند!

 یه این ترتیب، تابستان94 در حالی به پایان رسید که باندهای رژیم یکدیگر را به تصفیه فیزیکی تهدید می‌کردند.

 پاییز 94، این روند شدت یافت:

 کیهان 4مهر 94: ”شرف از که آموختی؟. . از کارگزاران! “

 وطن امروز26مهر 94: استقبال کم مردم مازندران از حسن روحانی

 آرمان13آبان 94: ”تغییر فاز تخریب! شعارنویسی علیه دولت در تهران

 اعتماد5آذر 94: ”هاشمی رفسنجانی؛ اسفند می‌آیم! “

 کیهان5آذر 94: ”پروژه نفوذ و خاکریز بسیج

 آفتاب یزد25آذر 94: ”هک اینستاگرام خمینی جوان، اولین اخطار! “

 ابتکار17 دی 94: هاشمی رفسنجانی: ”هیچ کس از مادر رئیس متولد نشده است! “

 آرمان21 دی 94، آقا تهرانی معلم اخلاق دولت احمدی‌نژاد: ”اگر بنا‌ به امر به معروف فیزیکی بود، هاشمی را تکه‌پاره می‌کردیم! “

 آفتاب یزد15بهمن 94 خامنه‌ای: ”باید در مقابل جریان مخالف تفکر انقلابی، ایستاد ”.

 شبکه خبر رژیم 24بهمن 94 روحانی: ”آن‌که پیغمبر خدا بود، می‌رفت مشورت می‌کرد! “

 این، طعنه‌ای آشکار از طرف رئیس حکومت به ولی ‌امر‌شان بود. البته خامنه‌ای پاسخ را توسط شورای نگهبان و به شیوه خودش داد:

 از ”سه هزار کاندیدای اصلاح‌طلب شناخته شده تنها ٣٠ نفر تأیید صلاحیت شده‌اند “ (کرباسچی اعتماد 8بهمن 94)

 سرانجام، نمایش انتخابات که بنا بر تصریح رسانه‌های حکومتی در غیاب حداقل 22 میلیون رأی دهنده برگزار شد (جهان صنعت 9اسفند 94) به چنان شکست خوار کننده‌ای برای باند خامنه‌ای انجامید که نفراتش با کین توزی آشکاری، مردم را ضدانقلاب خواندند.

 آخوند شجونی گفت: تهران مرکز ضدیت با انقلاب و اصل ولایت‌فقیه است.

 لیست کاندیداهای باند خامنه‌ای ضربه جدی خورد و اولین کاندید این باند در تهران برای مجلس شورا، یعنی حداد عادل حذف شد.

 رئیس خبرگان منصوب خامنه‌ای و آخوند بدنام مصباح یزدی هم از خبرگان حذف شدند و جنتی در قعر جدول قرار گرفت.

 به این ترتیب، سال 94 در حالی به پایان رسید که دور جدیدی از تضاد و درگیری در رهبری نظام، تهدید رویارویی مردم با کل نظام را در چشم‌انداز قرار داد.
 
ژرف‌یابی شکاف میان خامنه‌ای و رفسنجانی

 همراه با یک ”معادله چند مجهولی درجه دو

هم‌نشینی روح ”دیکتاتوری“ و ”آرای جمهور مردم “ در یک کالبد؟!

 اصل داستان در میان تمامی بحرانهای رژیم، داستان تقسیم قدرت بین دو باند اصلی است.

 خامنه‌ای می‌خواهد امور نظامش را در دستگاه ”سلطنت مطلقه فقیه“، بچرخاند. همان دستگاهی که به قول خمینی، ولی‌فقیه در آن، بالاتر از هر قانونی است. خامنه‌ای اینرا بهترین راه برای بقای نظام می‌داند.

 از آن‌سو رفسنجانی دریافته که در صورت ادامه وضع به همین ترتیب و با این شیوه مملکت‌ داری، نظام به‌زودی به آخر خط رسیده و سرنگونی رژیم با تمامی باندها و جناح‌هایش حتمی است.

 این دعوا وقتی بهتر فهمیده می‌شود که به‌یاد آوریم این نظام، از نظر ساختاری دچار یک تناقض ذاتی است (تضاد بین ولایت‌فقیه و جمهوریت که تا حد یک تناقض، در حال کامل شدن است). تضادی که در تمامی این سی و چند ساله، در قلب نظام عمل کرده و دستگاه آخوندها را به‌طور نوبه‌ای دچار سکته و تنشهای جدی نموده است. تضادی درون‌جوش که در قانون اساسی رژیم، نهادینه و مشروع! شده است و تا حد یک درد بی‌درمان، کالبد نظام را از درون می‌خورد.
 بیشتر بخوانید:
نگاهی به دعوای این روزها:
با استفاده از همین تضاد قانونی! رفسنجانی در یکی دو ساله اخیر تلاش کرده، سوار بر امواج بحرانهای اجتماعی و سیاسی، به‌ویژه بحران اتمی و به‌دنبال به‌دست گرفتن مهار مذاکرات از طریق روحانی، سهم از دست رفته خود از قدرت را باز پس گیرد.

 او تحت عنوان راه‌گشایی برای خروج رژیم از بن‌بست اتمی و با ادعای برداشتن تهدید جنگ از بالای سر نظام‌شان که با اوراق کردن تأسیسات اتمی آخوندها عملی شد، می‌خواهد با به‌دست گرفتن سایر اهرم‌های اجرایی از طریق روحانی، تقسیم قدرت کنونی را به نفع خودش تغییر دهد.
رفسنجانی می‌داند برای این‌کار باید قدرت مطلقه ولی‌فقیه تقسیم شود. مثلاً باید:

 یا اختیارهای ولی‌فقیه (مصوب در اصل 110 قانون اساسی را) بین ”ولی‌فقیه“ و فرضا ”رئیس‌جمهور“ تقسیم کرد.

 یا کنترل برخی نهادهای تحت مسئولیت ولی‌فقیه را، با اهرم خبرگان، از ولی‌فقیه گرفت.

 یا با اهرم شورای فقها (به جای یک فقیه) از انحصار قدرت در دست خامنه‌ای جلوگیری کرد.

 راه‌کار دیگر، به‌ویژه در صورت مرگ خامنه‌ای جایگزینی یک شورا از آخوندها یا چهره‌ای مانند سیدحسن خمینی است.

 وقتی رفسنجانی می‌گوید ”هیچ کس از مادر رئیس متولد نشده است“ (ابتکار17 دی 94) حرفش در این دستگاه معنی می‌شود.

 همینطور وقتی روحانی می‌گوید: ”حاکم در جامعه اسلامی، قدرت سیاسی، نظامی و مالی نیست “ (افکار 8تیر 94) دارد حرف رفسنجانی را ”رله“ می‌کند

 کمااینکه وقتی هم که خامنه‌ای می‌گوید: ”هدف اینه. جمهوری اسلامی، اسمش هم جمهوری اسلامی باشه، احیاناً یه آقای معممی هم در رأسش باشه، هیچ اشکالی نداره. اما اهداف آمریکا تأمین بشه“، (: سایت خامنه‌ای 20مهر94) جواب همین حرفهاست. در تمامی این راه‌کارها، تقسیم قدرت، همان نکته‌یی است که خامنه‌ای از آن، تن می‌زند.

 البته رفسنجانی هم اخیراً نشان داده که کوتاه نمی‌آید، چه وقتی که خودش می‌گوید: ”ملاک، نظر اکثریت است “ (جهان صنعت 25اسفند 94) و چه وقتی که از زبان روحانی می‌گوید: ”هیچ فرد و نهادی در کشور بالاتر از قانون نیست“ (اطلاعات4شهریور 94)

 طنز تلخ داستان آنجاست که همین خامنه‌ای یک‌بار هنگام زنده بودن خمینی ناپرهیزی کرده، همین حرف را زد: ”ولی‌فقیه مافوق قانون نیست بلکه ولی‌فقیه هم تابع قانون است“ اما خمینی آن‌چنان قشقرقی به راه انداخت که خامنه‌ای در حضیض خفت و خواری، سینه‌خیز به نماز جمعه رفت و توبه کرد.

 حادثه‌یی که ثابت می‌کند استمرار این کشمکش که از همان ابتدای شکل‌گیری نظام، همواره به‌صورت جنگ در بالاترین نقطه هرم قدرت رژیم خودش را نشان داده و می‌دهد، ناشی از وجود یک تناقض ذاتی در ساختار نظامی است که از یک طرف می‌خواهد شکلک انتخابات و بقول خودشان ”مردم‌سالاری دینی“ در آورد و از طرف دیگر، نمی‌تواند یک سانتی‌متر از ”سلطنت مطلقه فقیه“ کوتاه بیاید.

پیشینه مشکل؟

 خمینی از فردای شهریور1320 و سقوط دیکتاتوری رضاشاه، دنبال برقراری چیزی بود که در همان کتاب ”تحریرالوسیله‌“اش هم به‌روشنی از آن اسم برده: حکومت اسلامی و نه جمهوری اسلامی!

 اما در کوران انقلاب 57 و شور آزادیخواهی مردم، جرأت طرح چنین چیزی را پیدا نکرد و در نتیجه برای سهولت سرقت انقلاب، با ”جمهوری اسلامی“ کنار آمد اما گام به گام که به اوضاع و اهرم‌های قدرت مسلط شد، تلاش کرد عبای همان حکومت اسلامی‌اش را به تن «جمهوری اسلامی» کند. برای همین هم بود که زیر قولش در مورد مجلس مؤسسان زد و مجلس خبرگان را علم کرد و مجلس ”شورای‌ملی“ را به ”شورای اسلامی“ تغییر داد و... .

 اما به هر حال ظرفیتهای انقلاب 57 آن‌چنان بود که خمینی تنها توانست نظامی با محتویات متناقض تشکیل دهد، نظامی که از یک طرف مدعی است ”جمهوری“است و رئیس‌جمهورش با آرای اکثریت مردم انتخاب می‌شود، اما همزمان یک ”ولی‌فقیه“ هم آن بالابالاها دارد که رئیس‌جمهور در برابرش ”به‌اندازه یک گماشته“ قدرت ندارد. در نتیجه از همان اولین روزها، جنگ قدرت در بالاترین سطح رهبری نظام شروع شد.

 خمینی، اولین نخست وزیرش را که خودش می‌گفت دولت امام زمان است، با بی‌آبرویی برکنار کرد.

 اولین رئیس‌جمهورش را هم می‌خواست بکشد که مجاهدین نجاتش دادند.

 بعد از آن، همین خامنه‌ای بود که به‌عنوان رئیس‌جمهور خمینی، ضمن یک فقره غلط اضافی گفت: ”ولی‌فقیه هم تابع قانون است“ و آن شد که چند خط بالاتر خواندید!

 بعد از مرگ خمینی، چه شد؟

 رئیس‌جمهور بعدی را دیگر خمینی نبود که توی دهانش بزند. رفسنجانی همین خامنه‌ای را با ذکر یک خاطره از خمینی، که آن موقع کسی از او سندش را نخواست، یک‌شنبه بر کرسی ولایت‌فقیه نشاند و خود رئیس‌جمهور شد تا با یک فقره ولی‌فقیه ساختگی و دست‌آموز، از مزایای قانونی قدرت؟! استفاده کند. ولی حتی بین همین دو هم، درگیری ادامه داشت تا 8سال ریاست رفسنجانی به پایان رسید و نوبت خاتمی شد و کار به جایی کشید که ”نظام“ رئیس‌جمهورش را که در قیام جنبش دانشجویی 18تیر 78 نهایت بی‌رحمی را هم از خودش نشان داده بود، ممنوع التصویر و ممنوع الکلام و ممنوع الخروج! کرد.

 پس از همه این مصیبتها بود که خامنه‌ای تشخیص داد باید یک پاسدار بی‌سرو پا را بیاورد و به اسم رئیس‌جمهور به مردم قالب کند تا:

 هم رئیس‌جمهور داشته باشد و هم ”رئیس‌جمهور“ش کسی باشد که موی دماغش نشود!

 اما همان تناقض ذاتی و ساختاری نظام، طوری عمل کرد که حتی آن ”پاسدار بی‌مقدار“ هم مدتی بعد، برای ”ولی‌فقیه“ شاخ شد و کار آن‌چنان به فضاحت کشید که هنوز اصحاب آقا! دارند ضایعات آن پروژه را جمع وجور می‌کنند و نیش و طعنه از رفسنجانی می‌شنوند.

 در تقاص آوردن احمدی‌نژاد و وحشتی که از شعله‌ور شدن مجدد قیام مردمی در سراپای نظام وجود داشت خامنه‌ای مجبور شد به روحانی تن بدهد

 و همان داستان قدیمی، برای چندمین بار، باز هم تکرار شد.

آیا ”چندپاره“ کردن ”قدرت متمرکز دیکتاتور“ بد است؟!

 خرد کردن قدرت دیکتاتور و کاستن از آن که بد نیست! اما این فقط پوسته و سطح قضایاست. اینها مشکلشان تخفیف قدرت دیکتاتور نیست، تقسیم قدرت است و همان‌طور که در ابتدا گفته شد، چه بسا در بهترین حالت، رفسنجانی متوجه شده با این روال موجود، نظامشان زیاد دوام نمی‌آورد و باید ظاهر نظام را کمی آرایش کرد. در حالی‌که خامنه‌ای هم از طرف دیگر می‌داند ایجاد هر گونه شکاف در دیکتاتوری، به شکستن طلسم اختناق و فروپاشی کل نظام منجر می‌شود. (حداقل تا الان، نیت دو طرف اینرا نشان می‌دهد).

 به بیان دیگر، رفسنجانی می‌خواهد بخشی از آن قدرت مطلقه را زیر ادعای مزورانه «حق مردم»، از خامنه‌ای گرفته، تا در این معرکه:

 هم چیزی از قدرت، نصیب خودش شود و هم این‌که این نظام، اندکی فرجه بقا پیدا کند. در حالی‌که خامنه‌ای می‌داند هر گونه دست‌کاری ساختار نظام نه تنها از قدرت بلامنازع فعلی‌اش می‌کاهد بلکه به سقوط کل نظام منجر می‌شود، به همین علت جلوی این حرکت رفسنجانی ایستاده است.

حالا چه می‌خواهند بکنند؟

 خامنه‌ای تلاش می‌کند زمام امور را از دست ندهد و به همین علت، با تمام وجود تلاش می‌کند شکاف در رأس حاکمیت تبدیل به فرصتی در دست مردم و جوانان به جان آمده نشود تا آتش قیام علیه تمامیت نظام آخوندی را شعله‌ور کنند، اگر ‌چه رفسنجانی هم در هراس از قیام با خامنه‌ای شریک است.

 بحران اصلی هم، همینجا چهره می‌کند که هر دو طرف تضاد، مثل سگ از ورود ”مردم “ می‌ترسند!

 خامنه‌ای ته طیف خواسته‌اش، حل تناقض ساختاری نظام (تضاد بین جمهوریت و ولایت) به نفع ولایت و حذف تام و تمام جمهوریت است، به این ترتیب که:

 با یک مجلس دست‌نشانده و یک نخست وزیر منتصب، ته داستان، انتخابات و شاخی به اسم رئیس‌جمهور را بشکند و ببندد. همان‌که یک‌بار هم در اواخر دورةاحمدی‌نژاد گفت: ”شاید بهتر باشد انتخاب رئیس‌جمهور را هم به منتخبان مردم در مجلس شورای اسلامی بسپاریم! “ (منبع: تلویزیون رژیم 24مهر 94 / امروز نظام ما نظام ریاستی است... نظام پارلمانی مطلوب است)

 این، نمایی از علت جنگ هژمونی در رأس نظام از ابتداست تا کنون، که این‌روزها به نقطه ا وج جدیدی رسیده است.

 تا این‌جا، این خامنه‌ای بوده که با حذف کاندیداهای باند رفسنجانی- روحانی، به نفع خودش، مجلس خبرگان را از گزند رفسنجانی، دور کرده است.

 اما رفسنجانی و روحانی هنوز درصدد ادامه نبرد هستند. به این شکل که تلاش می‌کنند مجلس خبرگان را از تسلط و ریاست باند خامنه‌ای خارج کنند، تا در گام بعد بتواند خامنه‌ای را سرجایش بنشانند! اما سؤال اصلی این‌جاست که آیا این‌دو می‌توانند جنگ را درون دیوارهای کاخ و مجلس‌شان محدود نگه‌دارند؟ یا سیر رویدادها در 95، قسمتهای باقی‌مانده این معادله را چه بسا در خیابانها حل خواهد کرد؟.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر