کل نماهای صفحه

۱۱ شهریور ۱۳۹۷

چرا می گوئیم انقلاب۵۷ توسط آخوندها دزدیده شد؟ (قسمت هیجدهم)

چرا می گوئیم انقلاب۵۷ توسط آخوندها دزدیده شد؟ (قسمت هیجدهم)


 سپاس‌گویان درزمان شاه، جلادان مجاهدین درزمان خمینی

روز ۱۵بهمن۱۳۵۵ تلویزیون حکومتی شاه با پخش برنامه‌ای تحت عنوان «عفو ۶۶زندانی ضدامنیتی به‌مناسبت سالروز
رفع‌خطر از ذات ملوکانه!»؛ جلسه زندانیان‌سیاسی نادمی را نشان‌داد که از شاه تقاضای عفو می‌کردند، پس از سخنرانی نمایندگانی از این جمع، جملگی برخاسته و باصدای‌بلند سه‌بار فریاد «شاهنشاها سپاس!» سردادند و به‌این‌وسیله باگذشتة‌خود به‌عنوان زندانی سیاسی علیه نظام شاه، خط‌فاصله کشیده و با ابرازندامت و انزجار نسبت به‌آن، جسم خودرا از زندان‌های شاه بیرون کشیدند.
1جلسه‌ندامت-شاهنشاهاسپاس
جلسه‌ندامت-شاهنشاهاسپاس
البته آن‌روز کسی پیش‌بینی سقوط شاه را نمی‌کرد، اما دست‌برقضا یک‌سال‌بعد ورق‌برگشت و توهماتی‌که شاه را باثبات و ابدمدت می‌پنداشت، در برابر واقعیات سرسخت اجتماعی، درهم‌شکست. بازندگان آن معامله ننگین، مات و سرافکنده شدند.
اینجاست که ارج و شأن زندانیان سیاسی مقاوم و پایدار جایگاهی ستایش‌انگیز پیدا می‌کند. همان ارج و شأنی که پدر طالقانی حدوداً ۲۰روز قبل‌از سرنگونی حکومت شاه، وقتی‌که درب زندان‌ها گشوده شد و برای دیدار با مسعود رجوی و موسی خیابانی خودرا به‌منزل رضایی‌های‌شهید رسانده‌بود، طی‌سخنانی به‌یادماندنی، برآن انگشت‌گذاشت و نشان‌داد که پایداری و قیمت‌دادن زندانیان‌سیاسی مقاوم، چگونه سرانجام هیبت رژیم‌شاه‌را شکست و سنگ‌بنای قیام را بنیادگذاشت؛ پدر طالقانی گفت:
– «درمقابل اون شکنجه‌چی‌ها و بازجوهایی که خودتان میشناسید و دیده‌اید از نزدیک؛ وقتی‌که اسم مجاهدین برده‌می‌شد، اعصاب اینها به‌هم میلرزید و کنترلشون را از دست میدادند! این دلیل‌بر قدرت‌عقیده وایمانه! ازاسم مسعود رجوی وحشت داشتند! از اسم خیابانی وحشت داشتند!»
2آیت‌الله‌طالقانی-مسعودرجوی-موسی‌خیابانی
 آیت‌الله‌ طالقانی-مسعودرجوی-موسی‌خیابانی
ازآن دسته زندانیان نادم، که از زاویه «بریدگی مفرط» خودرا به ورطه «سپاس از شاهنشاه!» پرتاب کرده بودند، کسانی
مانند حبیب‌الله عسگراولادی، مهدی ملک الکتاب، ابوالفضل حیدری، لاجوردی، بادامچیان و کچویی و… از مریدان خمینی
سپاس‌گویان درزمان شاه، جلادان مجاهدین درزمان خمینی
بودند که ازقبال نزدیکی با قطب جدید قدرت (خمینی) موقعیت‌هایی انحصاری برای چپاول و سرکوب در «سلطنت مطلقه فقیه» پیداکردند، آنها به‌جای شرم از آستان بوسی و زانوزدنشان در مقابل دیکتاتوری شاه، تصمیم به درافتادن باشاخص‌های پایداری و مقاومت گرفتند تا درپناه آن، وادادگی‌ وخیانت خودرا توجیه کنند؛ درنتیجه درمسیر اصرار برخیانت، تبدیل به «توابانی تشنه به‌خون مجاهدین» شدند که عقده‌های حقارت بریدگی و وادادگی خویش را در جنون کینه‌ورزی با زندانیان‌سیاسی پایدار و انقلابیون‌مقاوم می‌خواستند بپوشاندند. ازآن‌پس، این‌جماعت درمسلک ریایی خود، برای رفع‌ورجوع صحنه مشمئز کننده «سپاس از قاتل» تمام تلاش خودرا برای ساختن «کلاه شرعی» های شیادانه برای این ذلت و زبونی، به‌عمل آوردند و متقابلاً تلاش کردند آن‌را نوع بدیعی از «مبارزه با شاه» جا بزنند! که تا پیش از آن به ذهن کس دیگری نرسیده بود!!! اما هرچه برشدت توجیهات خود افزودند و هرچه بیشتر دراین زمینه توضیح دادند، فضاحت و فاصله اندیشه ارتجاعی و عقب‌مانده خود با ترقی‌خواهی و انقلاب را بیشتر آشکار کردند و مشخص شد که مخالف‌خوانی‌های مقطعی پیشین این جماعت با شاه هم نه ازموضع پیشرفت اجتماعی و تعالی، که ازموضع تلاش مذبوحانه نیروهای میرای مادون تاریخی در برابر تحول و ترقی بوده است والا به‌صورت ماهوی هیچ جریانی به‌اندازه آنها (همچنان‌که خود بارها تصریح کرده‌اند) قرابت و نزدیکی محتوایی، فکری و عملی با دیکتاتوری سلطنتی و مناسبات استثماری و سرکوبگرانه آن و هیچ جریانی به‌اندازه آنها فاصله و تضاد محتوایی، فکری و عملی با انقلابیون اصیل و مجاهدین‌خلق ندارد.
اسناد زیر بخشی از چنین دست‌وپازدن‌های مذبوحانه‌ای را به نمایش می‌گذارد، از تلاش برای فرار از نگاه شماتت‌بار مردم و تاریخ نسبت‌به کسانی‌که در مبارزه باشاه کم‌آوردند اما بااصرار برخیانت به کینه‌ورزی با سمبل‌های پایداری و مقاومت وانقلابیون اصیل افتادند و سرانجام تبدیل به جلادانی خون‌آشام در عبور از تمامی مرزهای شقاوت و درنده‌خوئی متصور، در قتل‌عام رشیدترین فرزندان ایران شدند:

تلاش‌برای مشروع‌کردن بریدگی، باپوش «دستور علما بود!» و یااینکه «۳-۴دقیقه بیشتر نبود!»

– حبیب الله عسگراولادی: «حدود پنج شش سال از زندان ما گذشته بود که تعدادی از بزرگان من‌جمله آقای حاج ابوالفضل توکلی‌بینا، پیام آیت‌الله میلانی و آیت‌الله خویی را برای آیت‌الله انواری و دیگران در زندان آورده بودند که
کتاب خاطرات حبیب‌الله عسگراولادی
شما یک چیز ساده بنویسید تا آزاد شوید. این را در وقت ملاقات و در پشت میله‌های زندان به من گفتند که شما تعصب به خرج نده، چرا که این تعصب اسباب این است که هم خودت و هم دیگران در زندان بمانید… به دوستان عرض کردم که اراده‌ام این است که مسلمان بمیرم، نه اینکه قهرمان بمیرم. اگر اسلام اقتضا کند، من این کار را می‌کنم اما این دلایلی که می‌آورید اقتضای اسلام نیست… در سال ۱۳۵۴ به دلیل اختناق سیاسی جامعه و شرایط نگران‌کننده‌ای که از این اختناق سیاسی احساس می‌شد، دولت آمریکا به شاه فشار آورد که فضای سیاسی را باز کند. لذا رژیم ناگزیر بود تعدادی از زندانیان سیاسی را آزاد کند. به واسطه بعضی از علمای بزرگ سفارش‌هایی از امام(ره) به ما رسید که شما یک مطلب ساده‌ای بنویسید تا آزاد شوید. بنده یک عذرخواهی ساده نوشتم» (کتاب خاطرات حبیب‌الله عسگراولادی)

 11کتاب‌خاطرات‌عسگراولادی

– حبیب الله عسگراولادی: «رژیم طاغوت هرچه سعی کرد شعار فضای باز سیاسی را جا بیندازد، کسی استقبال نکرد. افرادی را به زندان فرستادند… آقای هاشمی رفسنجانی خیلی در این مورد محکم صحبت کرد. بنده، آقای حیدری، آقای 12عسگراولادی-ابوالفضل‌حاج‌حیدری-سپاسگویی، ....عراقی و آقای لاجوردی خبر نداشتیم چه گذشته است. من و آقای عراقی و آقای حاج حیدری در زندان قصر بودیم و آقای لاجوردی در قزل‌حصار بود. ما را برگرداندند و ۶۰ روزی در زندان انفرادی اوین نگه داشتند و هر روز به ما فشار آوردند تا قبل از این که با آقایان علما روبرو می‌شویم، بالاخره حرفی، چیزی را از ما در بیاورند… همه معتقد بودند که آقای هاشمی زرنگ‌تر از بقیه است و بهتر می‌تواند از پس مذاکره با آنها برآید. ایشان انصافاً هم در مذاکره با آنها شهامت، شجاعت و درایت عجیبی داشت و به آنها می‌گفت اولین کاری که
باید بکنید این است که با آیت‌الله خمینی صحبت کنید، چون الان مرکز ذهنیت اسلامی کشور ایشان هستند… ما این کار را با مشورت آقایان علما انجام دادیم. آنها به ما گفتند الان در بیرون به وجود شما بیشتر نیاز هست. بدون این‌که راجع به امام مطلب شبهه‌داری بنویسید یا به اینها کرنش کنید، در مورد خودتان چیزهایی بنویسید و از اینها بخواهید آزادتان کنند. از طرف دیگر به آقایان توکلی‌بینا و شاید مرحوم شفیق گفتیم اینها چنین چیزی را از ما می‌خواهند. بروید مشهد خدمت آیت‌الله میلانی و قضیه را برایشان بگویید و بپرسید چه باید کرد؟ آنها رفتند و آقای توکلی‌بینا برگشت. ما گفته بودیم به آیت‌الله میلانی بگویید ما قصد نداریم قهرمان بمیریم، بلکه می‌خواهیم مسلمان بمیریم و لذا اگر بگویید شما وظیفه دارید بیرون بیایید این کار را می‌کنیم… ما را با چشم‌های بسته از جائی پائین بردند. وقتی رسیدیم چشم‌هایمان را باز کردند و ما دیدیم که توده‌ای‌ها و چپی‌ها هم در آنجا هستند. آقایان انواری، کروبی، علیخانی و عده‌ای از جوانان روحانی را هم آورده بودند. از شهید عراقی پرسیدم: ”اینجا چه خبر است؟” جواب داد: ”به مناسبت سالگرد ۱۵ بهمن که در دانشگاه به شاه تیراندازی شد و به او نخورد، جشن گرفته‌اند”. پرسیدم: ”چرا ما را به اینجا آورده‌اند؟” جواب داد: ”نمی‌دانم. فقط می‌دانم باید دست‌هایمان را جلوی صورتمان بگیریم که از ما عکس نگیرند. فعلاً کار دیگری از ما بر نمی‌آید”.
جلسه که شروع شد سه چهار تا از چپی‌ها بلند شدند و درخواست عفو کردند. معلوم شد ما را چرا در آنجا جمع کرده‌اند. به آقایان روحانیون قول داده بودند که آقای هاشمی را آزاد خواهند کرد و این آزادی هیچ ربطی هم به این جلسه سپاس ندارد.

19انفرادی‌های‌اوین2

من و شهید عراقی دستمان را روی صورت گذاشته بودیم که یک وقت از ما عکس نگیرند، اما در یک لحظه که من و شهید عراقی تصور کردیم دیگر کسی نیست که عکس بگیرد و داشتیم با هم صحبت می‌کردیم، روزنامه اطلاعات توانست از ما عکس بگیرد. در مجموع مذهبی‌ها اعم از زندانی‌های قدیم و جدید، هیچ حرفی مبنی بر تأیید رژیم نزدند، اما البته روزنامه اطلاعات مطلب را طور دیگری نقل کرد… بله، درخواست بنده همان است که مجاهدین خلق منتشر کردند. امضا و همه چیز درست است و تقلب نکرده‌اند… نوشتم مشکلات شخصی دارم. آنها می‌خواستند علیه امام، روحانیت و حوزه علمیه حرف بزنم که گفتم ابداً اهل این‌جور حرف‌ها نیستم و در مورد زندگی و بچه‌هایم مشکلاتی دارم که باید بروم و به آنها رسیدگی کنم… (گفتگوی منتشر نشده حبیب‌الله عسگراولادی سایت حکومتی مشرق ۳آبان۹۳)
20مشرق-عسگراولادی-شاهنشاها‌سپاس
– اسدالله بادامچیان: «[خبرنگار خبرآنلاین:] منتقدان موتلفه می گویند شما و افرادی مانند آقای عسگراولادی با اعلام توبه از زندان رژِیم پهلوی آزاد شدید.
[اسدالله بادامچیان:] آقایان علما به ما تکلیف کردند که شما مقابل رژیم در زندان مقابله نکنید…
[خبرنگار خبرآنلاین:] این پیشنهاد کدامیک از علماء بود؟
[اسدالله بادامچیان:] آقای طالقانی، مهدوی کنی، انواری، هاشمی، معادیخواه، ربانی شیرازی و… آقایان به ما گفتند مبارزه در بیرون از زندان، نیاز به مدیریت دارد… گفتند:”از آنجا که روحانیت و مردم شما را قبول دارند، بنابراین شما از این به بعد موظف هستید حالت برخوردی که داخل زندان با رژیم داشتید، را کنار بگذارید و از زندان بیرون بروید. ولو اینکه رژیم را گول بزنید. بروید بیرون و مبارز را اداره کنید.”این موضوع خیلی به ما سنگین آمد… یکی از آقایان گفت: ” این تکلیف شرعی است. تکلیف هم همیشه این طور نیست که برای آدم آبرو بیاورد.یک زمانی ممکن است شما آبرویت را بدهی تا به تکلیفت عمل کنی. ” بحث شد که بالاخره اصل در این موقعیت چیست؟ اصل مبارزه است یا حیثت ما. با همه این بحث ها، شهید عراقی راضی نبود. به من که نوبت رسید. گفتم: برای ما انجام تکلیف شرعی مطرح است یا حفظ حیثیت خودمان؟ بعد خطاب به شهید عراقی گفتم: «حاج مهدی! می خواهی قهرمان باشی یا به وظیفه شرعی ات عمل کنی؟»… در آن‌جا یک کمونیست مدح شاه را می‌گوید. بعد در آخر می‌گوید: «شاهنشاه ما از شما سپاس می‌کنیم که ما را عفو کردید و ما از این پس می‌خواهیم به کشور خدمت کنیم». در همین اثنا در ۳ تا ۴دقیقه رژیم از این صحنه‌ها فیلم‌برداری می‌کند. در این وضعیت آقای انواری بلند شده است. بقیه هم دیگر را نگاه می‌کنند که بلند شویم و داد بزنیم یا این‌که بنشینیم. بعد همین صحنه‌ها را در تلویزیون نشان دادند. در داخل زندان هیاهو شد…» (اسدالله بادامچیان سرچماقدار خمینی، عضو شورای مرکزی حزب‌چماق‌به‌دستان خمینی و نائب رئیس شورای مرکزی حزب مؤتلفه در گفت و گو با سایت حکومتی خبرآنلاین ۱۴بهمن۹۱)
21خبرآنلاین-بادامچیان-سپاس‌شاهنشاها
 خبرآنلاین-بادامچیان-سپاس‌شاهنشاها 
– «آقای مهدی ملک الکتاب خیابانی از همفکران آقای حبیب‌الله عسگراولادی که به همراه وی در جشن سپاس از محمدرضا پهلوی حضور داشت… در این رابطه می‌گوید: ”ساعت ۸ صبح آمدند ما را از اتاقی به اتاق دیگر در طبقه سوم کمیته مشترک بند ۶ بردند، در آن‌جا آقایان حبیب‌الله عسگراولادی، مهدی کروبی، شیخ قدرت‌الله علیخانی و…. را دیدیم، آنها را از اوین به آن‌جا آورده بودند، ما از این دیدار خوشحال و خشنود شدیم. آن روز یک مدال که خاطرم نیست، احتمالاً تمثال تاج شاهنشاهی روی آن حک شده بود به ما دادند که به سینه هایمان بزنیم”» (خبرگزاری حکومتی ایمنا ۱۴بهمن۹۱)
22ملک‌الکتاب-شاهنشاهاسپاس
ملک‌الکتاب-شاهنشاهاسپاس 
– مهدی ملک‌الکتاب: «وارد سالنی شدیم ، همه بودند ، آقایان کروبی ، عراقی ، شیخ قدرت علیخانی ، حاج ابوالفضل حیدری ، عسگراولادی و …. دیدم بله ، صندلی های چیده اند و بساطی به راه انداخته اند ، ما نشستیم . یک دفعه چراغ ها روشن شد و یکی از بچه ها چپی رفت آنجا و شروع به صحبت کرد ، ما همین طور روی صندلی نشسته بودیم ، من گیج بودم و نفهمیدم که آن چپی چه می گوید ، از حاج ابوالفضل حیدری پرسیدم : جریان چیست ؟ او هم بی خبر بود . مراسم یک تا دو ساعت طول کشید و ما متوجه نبودیم که از ما دارند فیلمبرداری می کنند ، بعد از پایان جلسه ما را به داخل خودروهای بنز اتوبوسی انداختند و دوباره آوردند به کمیته و از آنجا آزادمان کردند… آیا می شود پذیرفت که آقای عسگراولادی بریده بود؟! کسانی که ده دوازده سال در زندان بودند بریده بودند ؟! ما به جریان مبارزه بازگشتیم و نهایتاً در این قضایا سر ساواک کلاه رفت … (مصاحبه با مهدی ملک الکتاب خیابانی از دژخیمان اطلاعات آخوندی، ۴بهمن۱۳۸۳)
23مهدی‌ملک‌الکتاب‌-جلاد-اطلاعاتی2
مهدی‌ملک‌الکتاب‌-جلاد-اطلاعاتی
24پاسدارحسین‌شریعتمداری– «در این مراسم که از تلویزیون پخش شد و به جلسه سپاس معروف شد ، دیدیم که آنها هر یک مدالی به سینه هایشان زده بودند و دوربین مخصوصاً روی بعضی ها زوم می کرد ، روی چهره های معروف ، بعد آنها یک صدا اعلام سپاس از شاه کردند» (خاطرات حسین شریعتمداری، نوار ش۱۱، ۱۹–۱۶)


فرار به‌جلوی ابلهانه و تلاش برای قالب‌کردن «بریدگی» به‌جای «مبارزه»! با شامورتی‌بازی آخوندی:

– اسدالله بادامچیان: «در این مسئله رژیم برای ما نقشه کشیده بود ، چون احساس می کرد که ما داریم سردمدار مبارزه می شویم ، پس بر این شدند که ما را بکشند… سه تا پنج دقیقه نمایش این عکس بیشتر طول نمی کشد ، آقای عسگراولادی و حاج حیدری تا می بینند دارند عکس می گیرند سعی می کنند به زیر میز بروند… بعد هم رژیم این فیلم را در تلویزیون به نمایش گذاشت . ما از همانجا دریافتیم که قضیه خیلی عمیق است و در واقع مبارزه رژیم [شاه] با سازمان مجاهدین نیست ، رژیم الان خطر را در مذهبی ها و روحانی ها می بیند و لذا تلاشش این است که اینها را بشکند ، و الا اگر رژیم می خواست آنها را نشکند چه لزومی داشت که آنها را در آنجا نشان دهد»؟!!! (خاطرات اسدالله بادامچیان، نوار ش۴۶، ص۵–۷)
– مهدی ملک‌الکتاب: «ما دیدیم پایگاه رژیم سست تر شده است ، تصمیم گرفتیم ابتدا به سراغ مارکسیست ها برویم و از این فرصت (آزادی) استفاده کنیم تا ترتیب مجاهدین را بدهیم و ذهن مردم را نسبت به التقاط فکری و ایدئولوژیک ایشان روشن نماییم و آنچه را که از آنها دیده بودیم و می دانستیم در حرکتی آگاهی بخش در اختیار مردم قرار دهیم . به نظرم انسان باید برای عقیده اش هر ملالت و رنجی را تحمل کند و برای فرار از دست دشمن از هر حیله ای استفاده کند ، حال که در مقابل مبارزه و اسلام لازم دیدیم که از این موضوع (فرصت آزادی) استفاده کنیم ، حال که در مقابل عمل انجام شده ای هستیم چرا از آن صادره به مطلوب نکنیم…» (مصاحبه با مهدی ملک الکتاب خیابانی از دژخیمان اطلاعات، ۴بهمن۱۳۸۳)

شکست توجیه‌تراشی‌ها و بازتاب نفرت اجتماعی نسبت به «توابان تشنه‌به‌خون مجاهدین» و اینکه اصرارورزان به اشتباه، دروجدان جامعه ‌بخشیده نمی‌شوند:

– مهدی ملک‌الکتاب: «در این میان کسانی چون مهدی عراقی ، ابوالفضل حیدری ، کروبی ، علیخانی و … فدایی شدند… من این را توطئه ای از جانب ساواک می دانم که به شکست انجامید . به یاد دارم وقتی آزاد شدم و بیرون آمدم به سراغ مرحوم دانش رفتم ، او پرسید : مهدی چه شد ؟! جریان چه بود ؟! گفتم : حاجی من همین الان هم که نزد شما هستم ، گیجم ، نمی دانم ، فقط این را می دانم که ما نه دست خطی دادیم و نه نامه عفوی نوشتیم . گفت : الخیر فی ما وقع . گفتم : حاج آقا الان به ما می گویند که اینها برده اند ! [بریده‌اند]… ناگفته نماند که بعضی از بچه های مذهبی در زندان از این قضیه احساس سر شکستگی کردند ، حق هم داشتند ، چرا که آنها زیر بمباران تبلیغاتی سازمان بودند . بچه های مظلومی هم بودند ، اما باید بگویم که یک سری از ایشان اشتباه کردند ، به جمع اتاق دو (ناقلین و عمل کنندگان به فتوا) نپیوستند ، آنها مانده بودند در این وسط نه این طرفی بودند و نه آن طرفی . ولی ما با عمل به فتوا تو دهنی 25حسینعلی‌منتظریمحکمی زدیم به شاه که مارکسیست اسلامی معنی ندارد! بعد هم آزاد شدیم با تجربه بیشتری به مبارزه [!!!] پرداختیم» (مصاحبه با مهدی ملک الکتاب خیابانی از دژخیمان اطلاعات، ۴بهمن۱۳۸۳)
– آقای منتظری: «درباره شکل گیری جشن سپاس هم اینکه، آن آقایان [شرکت کننده درجشن] با ما هم مشورت کردند که برویم یا نه!، این نبود که نمی دانستند. ما هم فهمیدیم که ازآقایان دعوت کردند و بردند و آنجا برنامه انجام شد، اما اینکه بگوئید آنها بی اطلاع بودند، [نه!] خب ما هم بی اطلاع بودیم، پس چرا به ما نگفتند که بیائید آنجا؟!» (مصاحبه با حسینعلی منتظری، ۲۳آذر۱۳۸۳)
– بهزاد نبوی: «درباره علت حضور در مراسم سپاس بعضی هایشان گفتند: ما نفهمیده افتادیم در این دام ، یک دفعه ما را بردند به یک 26بهزادنبویسالن ، دیدیم یکی نشسته صحبت می کند و … بعضی ها هم تحلیل شان این بود که باید بیرون رفت ، یکی از آنها می گفت سه روز قبلش هم آمدند و گفتند آقا این کار را بکنیم ، ما گفتیم راضی نیستیم و بعد یک چنین آدم هوشیاری را وقتی به آنجا می برند ، می تواند داد و بیداد کند و از آنجا بیرون بیاید… باور کنید آن روز بدترین روز زندگی من بود ، همین جوری خیس عرق شده بودم ، همین طور که جزء ناظرین و شنوندگان نشسته بودم عرق از همه جایم سرازیر شده بود ، آنها (مجاهدین) خوشحال ! اصلاً نفسم در نمی آمد ، نمی توانستم از وسط جمع بروم بیرون ، بحث که تمام شد رفتم ، یکی از توالت ها ، پرده را کشیدم (پرده که کشیده باشد بچه ها باز نمی کنند) شروع کردم زار زار به گریه کردن . وضعیت پیش آمده برای رهبران سازمان مجاهدین پیروزی بزرگی بود ، می گفتند هر که با ما مبارزه کرده یا مارکسیست شده یا عفو نویس» (خاطرات بهزاد نبوی از باندفاشیستی ارتجاع اسلامی، نوار ش ۱۴، ۲۶ – ۲۱)
– احمدعلی برهانی: «اگر اینها می خواستند بروند بیرون و دوباره به مبارزه ادامه دهند ، تاکتیکی و مخفیانه و کتبی عفو می نوشتند ، اما 27احمدعلی‌برهانیاین روش مناسب نبود که در برنامه ای تلویزیونی ظاهر شوند که یک نفر توده ای (مارکسیست) هم برایشان صحبت کند . به نظرم این یک سرخوردگی برای نهضت امام بود که می خواست آهسته آهسته در جامعه شکل بگیرد ، حرکت ، حرکت خوشایندی نبود ، درست حرکتی بود در جهت مخالف
حرکت جامعه» (مصاحبه با احمد علی برهانی از
اعضای دادستانی ضدانقلاب رژیم، ۱۳۸۳)

– شاپور خوشبختیان: «این آقایان معتقد بودند که با پوسیدن ما در زندان مشکل حل نمی شود ، ما حالا اگر چیزی هم می نویسیم ، می رویم بیرون ولی باز هم در صحنه بیرون از اجتماع هستیم و می توانیم در حدی که مشکل ایجاد نشود 28خوشبحتیانفعالیت کنیم ، مثلاً فعالیت پارلمانی در حدی که قانون اجازه می دهد … در مجموع آنها سادگی کردند و دچار ساده اندیشی شدند ، فکر کردند با این جوی که ساواک ایجاد کرده است و فشار و بگیر و ببندی که در مملکت است مگر اجازه می دهند که کسی بتواند فعالیتی بکند» (مصاحبه با شاپور خوشبختیان پاسدار سابق و از عناصر رژیم، ۱۲آذر۱۳۸۳)
– [خبرنگار خبرآنلاین:] یعنی در بازی رژیم قرار گرفتید؟
[اسدالله بادامچیان:] بله، تا از این طریق وقتی مبارزان مسلمان از زندان خارج می شوند، در بین مبارزین جایگاهی نداشته باشند؛ در زندان هم منافقین زندانیان مسلمان را تخریب کردند و گفتند اینها سپاس گویانند. (بادامچیان ایسنا)
29انفرادی‌های‌اوین– حبیب‌الله عسگراولادی: «بنده، آقای حیدری، آقای عراقی و آقای لاجوردی خبر نداشتیم چه گذشته است. من و آقای عراقی و آقای حاج حیدری در زندان قصر بودیم و آقای لاجوردی در قزل‌حصار بود. ما را برگرداندند و ۶۰ روزی در زندان انفرادی اوین نگه داشتند و هر روز به ما فشار آوردند تا قبل از این که با آقایان علما روبرو می‌شویم، بالاخره حرفی، چیزی را از ما در بیاورند.
یک روز در زندان اوین در سلولی که سه متر در سه متر بیشتر نبود قدم می‌زدم که یک مرتبه به ذهنم رسید ما در اینجا قرآن، مفاتیح، نهج‌البلاغه و هیچ کتابی نداریم. نکند اینجا بپوسیم و ذهنمان از کار بیفتد. در این فکر بودم که یک مرتبه در آن سکوت مرگبار شنیدم کسی دارد قرآن می‌خواند: «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوّه الْمَتِینُ»… به سجده افتادم و توبه کردم که چرا بعد از دوازده سیزده سال در زندان بودن، تصور کردم ممکن است آینده تاریکی در انتظار ما باشد» (گفتگوی منتشر نشده حبیب‌الله عسگراولادی از چپاولگران باند فاشیستی مؤتلفه، سایت حکومتی مشرق، ۳آبان۹۳)
نمک‌نشناسی سفلگانی که آزادی‌شان از زندان را مدیون تضاد آشتی‌ناپذیر شاه بامجاهدین بودند اما وقتی به‌قدرت چنگ‌انداختند از هیچ دنائت و سبعیتی درحق مجاهدین خلق، به‌مثابة فداکارترین فرزندان مردم ایران، فروگذار نکردند:
– «تعدادی از اصحاب فتوا از زمان قتل حسنعلی منصور در زندان بودند و ده – دوازده سال از محکومیت‌شان می‌گذشت، دیگر خسته شده بودند،‌ سن و سال‌شان هم زیاد بود. رژیم [شاه] می‌دانست که اگر ایشان بیرون بیایند دیگر چریک نمی‌شوند و کار مخفی نمی‌کنند و حداکثر در حد کارهای علنی و هیئت و جلسات تفسیر و دعا فعال خواهند بود. همچنین رژیم می‌دانست این تعداد به جهت مخالفت‌شان با مجاهدین اگر آزاد شوند و بیرون بروند علیه مجاهدین تبلیغ می‌کنند، پس آنها برای رژیم ضرری نداشتند. از طرفی هم رژیم (برای فروکش کردن برخی اعتراضات داخلی و بین‌المللی) می‌خواست کمی آزادی بدهد. لذا افرادی چون عسگراولادی، انواری، حیدری، عراقی و … را به زندان قصر برد و طی جشن سپاسی به مناسبت سالگرد ۱۵ بهمن مورد عفو قرار داد آزادشان کرد. (از خاطرات عزت شاهی موسوم به عزت مطهری یکی از شکنجه‌گران خمینی جلاد)
31عزت-شاهی-سپاس-گویان-بریدگی2
عزت-شاهی-سپاس-گویان-بریدگی

ایران افشاگر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر