کل نماهای صفحه

۸ آذر ۱۴۰۲

چرا روحانیون و زندانی‌های مسلمان در جشن "سپاس شاهنشاه" شرکت کردند؟

 چرا روحانیون و زندانی‌های مسلمان در جشن "سپاس شاهنشاه" شرکت کردند؟ 

جواب خیلی ساده بریده وتسلیم شده بودند خودتان قضاوت کنید.

اما وقاحت ودجالگری مدل خمینی ودروغ ودغل را از زبان خودشان که تسنیم ارگان سپاه تروریستی قدس نوشته بخوانید 

سایت اسرار 


چرا روحانیون و زندانی‌های مسلمان در جشن "سپاس شاهنشاه" شرکت کردند؟

اخیراً تصویری از حضور مبارزان مسلمان در جشن "سپاس شاهنشاه" و ندامت از مبارزه در دوران رژیم پهلوی پخش شده است. گزارش تسنیم درباره ماجرای این جشن و علت شرکت مبارزان انقلابی در آن را می‌خوانید.

گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم محمدعلی سافلی: در روزهای گذشته تصویری در فضای مجازی منتشر شده بود که درباره مراسم جشن سپاس، ویژه ابراز ندامت زندانی‌های مبارز و ابراز وفاداری به رژیم پهلوی بود.

تصویر جشن سپاس. در این عکس مهدوی کروبی، آیت‌الله انوازی، حبیب‌الله عسگراولادی و... دیده می‌شوند

تصویر منتشر شده مربوط به جشنی در اواخر سال 55 است که به جشن "سپاس شاهنشها" معروف شد.  اسدالله بادامچیان از مبارزان دوران انقلاب و از اعضای موتلفه اسلامی درباره روز جشن سپاس و فیلمی که از آن مراسم پخش شد، می‌گوید "اواخر سال 55 من در زندان بودم که آقای عزت شاهی آمد به من گفت فهمیدی چه قضیه‌ای رخ داده است؟ تلویزیون را دیدید؟ که گفتم نه! گفت "تلویزیون به مناسبت 6 بهمن مراسمی را نشان داد که مراسم سپاس زندانیان بود."  در مراسمی که زندانیان سیاسی داشتند آزاد می‌شدند و زندانی کمونیست مشهور از شاه تقدیر می‌کرد. در فیلم آقایان عسگر اولادی، حاج مهدی عراقی، شیخ قدرت علیخانی، کروبی و انواری را نشان دادند. من که از شنیدن خبر جا خورده بودم گفتم: یعنی چه؟ گفت قضیه را ببین که اینها چکار کردند... .

اسدالله بادامچیان معتقد است در ماجرای جشن سپاس رژیم برای آنها نقشه کشیده بود چون احساس می‌کرد دارند سردمدار مبارزه می‌شوند

در این مسئله رژیم برای ما نقشه کشیده بود چون احساس می‌کرد که ما داریم سردمدار مبارزه می‌شویم، پس بر این شدند که ما را بشکنند. مجاهدین هم که از درون برای اینکه احساس می‌کردند که ما در خط مبارزه و همراه با روحانیت پیش می‌رویم، سعی می‌کردند که تضاد خود را با ما بیشتر کنند و ما را به درگیری با خودشان بکشانند. ما هم در این میان در پی ندادن بهانه به دست رژیم از طرفی و رفتن به بیرون زندان از طرف دیگر و  نیز اعتراض از هرگونه درگیری با سازمان و کمونیست‌ها بودیم. حال در چنین وضعی در ادامه رژیم شیطنت بزرگی کرد و خیلی به ما در زندان ضربه زد.

بعدازظهر جمعه من پای تلویزیون نشستم تا برنامه تکراری مراسم سپاس را بعد از برنامه اخبار ببینم. برای من این ماجرا سنگین آمده بود. برنامه که شروع شد دیدم در سالنی همه به ردیف در صندلی‌ها نشسته‌اند و آن فرد کمونیست آمد و در سخنرانی از شاه تجلیل کرد. بعد هم گفت که ما همه با هم می‌گوییم "سپاس"، و همه سپاس گفتند!

تصویر آقای انواری را دیدم که داشت از ناراحتی به عقب نگاه می‌کرد. آقای کروبی و شیخ قدرت  علیخانی نیز همانطور نگاه می‌کردند. حاج مهدی عراقی هم در آخر سالن ایستاده و پاسبانی در کنارش بود. از حاج حیدری و عسگراولادی صحنه زیادی دیده نمی‌شود و احتمالا عقب نشسته بودند.

اصل ماجرا این بود که آقایان عسگراولادی و حاج حیدری و انواری را برمی‌دارند و می‌گویند ما می‌خواهیم شما را آزاد کنیم، پرونده شان را تنظیم می‌کنند و آنها را می‌برند و می‌گویند شما باید در این سالن باشید، آنها را در حالتی پراکنده از هم می‌نشانند و ایشان را از اوین به مقر برده بودند. وقتی‌ آنها رفتند ما تنها مانده بودیم اما مشکلی هم نداشتیم.

آنها وقتی در سالن می‌نشینند می‌بینند که یک مرتبه پرده‌های سالن کنار رفت و گروهی نشسته‌اند و آن فرد هم دارد سخنرانی می‌کند. آقای انواری برمی‌گردد به آقایان بگوید چه خبر است؟ آقای کروبی هم بر می‌گردد تا با عسگر اولادی مشورت کند که اینجا وظیفه چیست؟ آیا باید برخیزند و همه چیز را به هم بریزند یا بمانند. سه تا 5 دقیقه نمایش این عکس بیشتر طول نمی‌کشد. آقای عسگر اولادی و حاج حیدری تا می‌بینند دارند عکس می‌گیرند سعی می‌کنند به زیر میز بروند. حاج مهدی عراقی هم در این گیرودار برمی‌گردد تا در این موقعیت چه باید کند. ما از همان جا فهمیدیم که قضیه خیلی عمیق است و در واقع مبارزه رژیم با سازمان مجاهدین نیست و رژیم الان خطر را در مذهبی ها و روحانی‌ها می‌بینید؛ لذا تلاشش این است که اینها را بشکند و الا اگر رژیم می‌خواست آنها را نشکند چه لزومی داشت که آنها را در آنجا نشان دهد..."

صفحه روزنامه درباره زندانیان آزادشده بعد از جشن سپاس

بعد از ماجرای جشن سپاس، اعضای مجاهدین خلق و سرکردگان آنها تلاش کردند تا علیه جریان مبارزان مسلمان در زندان جوسازی کنند و به آنها انگ سازش با رژیم بزنند. 

بیشتر بخوانید

"بهزاد نبوی" از اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین انقلاب درباره جشن سپاس چنین می‌گوید "درباره علت حضور در مراسم سپاس بعضی‌ها گفتند ما نفهمیده در یک دام افتادیم یک دفعه ما را بردند و در یک سالن که یک فردی نشسته و صحبت می‌کند. بعضی‌ها هم تحلیلشان این بود که باید بیرون رفت.... دیگر اوضاع خیلی داغ شد. باور کنید آن روز بدترین روز زندگی من بود. همین جوری خیس عرق شده بودم. همین‌طور که جزو ناظرین و شنوندگان نشسته بودم عرق از همه‌جایم سرازیر شده بود. آنها(مجاهدین خلق) خوشحال بودند. اصلا نفسم در نمی‌آمد..."

مهدی ملک‌الکتاب می‌گوید بعد از جشن سپاس حاج مهدی عراقی تمام گروه‌های پراکنده را جمع کرد و انقلاب را به سوی جلو حرکت داد

"مهدی ملک‌الکتاب" از زندانیان حاضر در جشن سپاس نیز در‌ باره فضای آن روز و بی‌اطلاعی از حرکت از پیش تنظیم‌شده ساواک، می‌گوید "یکدفعه چراغها روشن شد و یکی از بچه‌های چپی رفت آنجا و شروع به صحبت کرد. ما همین‌طوری روی صندلی نشسته بودیم. من گیج بودم و نفهمیدم که آن چپی چه می‌گوید. از حاج ابوالفضل حیدری پرسیدم: جریان چیست؟ او هم بی‌خبر بود. مراسم یک تا دو ساعت طول کشید و ما متوجه نبودیم که از ما دارند فیلم‌برداری می‌کنند. بعد از پایان جلسه ما را به داخل خوردورهای بنز اتوبوسی انداختند و دوباره آوردند به کمیته و از آنجا آزادمان کردند.

حاج مهدی {عراقی} که آمد بیرون، تمام این گروه‌های پراکنده مثل صف، منصورون، بدر و... را جمع کرد و انقلاب را به سوی جلو حرکت داد. من هم فعالیت‌هایم را شروع کردم و بقیه هم همین‌طور. حتی من به‌خاطر فعالیت‌ها جدیدم  دوباره دستگیر شدم. من می‌پرسم آیا حاج مهدی بریده بود؟ آیا می‌شود پذیرفت که آقای عسگراولادی بریده بود؟ کسانی که ده- دوازده سال در زندان بودند بریده بودند؟  ما به جریان مبارزه بازگشتیم و نهایتا در این قضایا سر ساواک کلاه رفت.

روزی هم از مهندس بازرگان پرسیدم که من از قول شما شنیدم که درباره آن مراسم گفته‌اید این توطئه‌ای بیش نبوده است. گفت بله. روزی در مسجد جلیلی یکی از دوستان از من سوال کرد، گفتم که خیلی بعید است آقای انواری و عراقی و سایر برادران برای چهار روز دنیا بیایند دست به چنین حرکتی بزنند. این توطئه‌ای بوده از جانب ساواک علیه نهضت."

اعضای شرکت کننده در جشن سپاس 66 نفر بودند که عبارت‌اند از محمد مهدی ابراهیم عراقی، حبیب الله عسگراولادی، ابوالفضل حاجی حیدری، منوچهر مقدم سلیمی، احمد اولاد اعظمی، محمدباقر محی الدین انواری، ظفر قلی رضایی، هوشنگ جمشید آبادی، سلیمان دانشیان، علی اصغر سروری، محمد بیگزادی، ایمانعلی پاسدار، زهره رضایی، رحمت الله جمشیدی، محسن حسین والی‌زاده، محمود شاهسوندی، کبری نیکبخت، محمود رضایی عباسی، محمود نجف زاده نامقی، سیدموسی کرم‌زاده، محمد الله وردی، علی اکبر واضحی، ارسلان فلاح، محمدجعفر طاهری، رحیم اخلاقی پور، محمدرضا توکلی، شبرخ صداقتیان، محمد هادی روح الامین، قدرت الله علیخانی، قربانعلی احیا، علی دادگر، زهرا کریمی، زهرا زمان، زهرا محمدنادرخانی، یدالله اعتمادی، عباس شهاب الدینی، مهدی کروبی، محمد خلیلی، طاها یعقوبی، سیدغلامحسین رضوانی، محمد ربیع اسلامیه، علی احمد عیدی، بایرام چوپانی، مصیب حسام، محمدرضا رحیم زاده، غلامرضا مصدق، اسدالله اولاد اعظمی، حسین رضایی، حمیدحصاری، محمدی ملک الکتاب، محمدرضا نوروزیان، داوود بهامی، حسن رشت چیان، سیدعلاءالدین پیرخضری، نورالسادات وحید غروی، سیدمهدی حسینی، عباس سرپل، سیروس رسا، غلامعباس عارف، فریده گرجانی، بهروز کفایی، محمد نوروزی، علیرضا حاجی بیگلی، ناجی عنایت زمان، بهزاد محزبی و ستوان دوم علی رشیدی.

منبع: کتاب خاطرات عزت شاهی، انتشارات سوره مهر. نوشته تسنیم ارگان سپاه تروریستی قدس 

خودتان بخوانید وقضاوت کنید - ندامت نامه نویسی و جشن سپاس در دوره پهلوی/ ۲- روایت اسدالله بادامچیان

  خودتان بخوانید وقضاوت کنید - ندامت نامه نویسی و جشن سپاس در دوره پهلوی/ ۲- روایت اسدالله بادامچیان


سپاس شاهنشاه گویان زمان شاه وشکنجه گران ودژخیمان زمان خمینی

بعدازظهر جمعه من پای تلویزیون نشستم تا برنامه تکراری مراسم سپاس را بعد از برنامه اخبار ببینم. برای من این ماجرا سنگین آمده بود. برنامه که شروع شد دیدم در سالنی همه به ردیف در صندلی‌ها نشسته‌اند و آن فرد کمونیست آمد و در سخنرانی از شاه تجلیل کرد. بعد هم گفت که ما همه با هم می‌گوییم "سپاس"، و همه سپاس گفتند. تصویر آقای انواری را دیدم که داشت از ناراحتی به عقب نگاه می‌کرد. آقای کروبی و شیخ قدرت علیخانی نیز همانطور نگاه می‌کردند. حاج مهدی عراقی هم در آخر سالن ایستاده و پاسبانی در کنارش بود. از حاج حیدری و عسگراولادی صحنه زیادی دیده نمی‌شود و احتمالا عقب نشسته بودند.
کد خبر : 2547
تاریخ انتشار : شنبه 10 خرداد 1399 - 21:06

اسدالله بادامچیان در سال ۱۳۲۰ در خیابان ری تهران در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. پدرش در بازار تهران فرش‌فروشی داشت. اسدالله پس از پایان دوران ابتدایی به فعالیت در بازار در کنار پدرش در بازار فرش‌فروش‌هاپرداخت و دوران دبیرستان را به طور شبانه و متفرقه خواند. اعضای مؤتلفه هیچ‌کدام دیپلم متوسطه نداشتند و در دوران زندان به تحصیل مشغول شدند..

اسدالله بادامچیان با فراگیری دروس مقدماتی حوزوی  به دستور زبان عربی مسلط شد و کتاب صرف و نحو عربی به زبان فارسی را نوشت.  او در سال ۱۳۷۴ به دانشگاه آزاد که توسط عبدالله جاسبی دیگر عضو مؤتلفه اداره می‌شد راه یافت. او در این دانشگاه  لیساس و فوق‌لیسانس علوم سیاسی گرفت. در این دوران او معاون سیاسی شیخ محمد یزدی رئیس قوه قضاییه بود. بادامچیان در ادامه توانست مدرک دکترا در رشته  روابط بین‌الملل را از  دانشگاه آزاد در دهه‌ی هفتم عمرش بگیرد.

اسدالله بادامچیان به اتفاق برادرش علی‌اکبر پس از ترور حسنعلی منصور بازداشت و پس از مدت کوتاهی هر دو آزاد شدند. بنا بر گفته عزت شاهی، داماد خانواده بادامچیان از آن‌جایی که تعدادی را اعدام و عده‌ای را هم زندانی کردند، بقیه‌ی افراد دوام نیاوردند و تشکیلات از هم پاشید. آن‌هایی که در مسیر ماندند به کارهای فرهنگی ـ خدماتی روی آوردند وبرخی هم به تجارت کشیده شدند، تعدادی هم به زندگی عادی و معمولی خود بازگشتند. عده‌ای هم دنبال کارهایی مانند درست کردن مدرسه، بیمارستان و کمک به ایتام و از این قبیل امور روی آوردند و تعدادی هم تا سال‌های پایانی رژیم شاه به گروه‌هایی مثل سازمان مجاهدین خلق و گروه حزب‌الله کمک مادی می‌نمودند و از شرکت مستقیم در فعالیت‌ها و حرکت‌های سیاسی دوری می‌کردند، با توقف فعالیت مؤتلفه بادامچیان کاسبی در بازاررا پی گرفت. با آغاز فعالیت  سازمان مجاهدین و گروه‌های مذهبی در دهه‌ی ۵۰، بادامچیان دوباره  وارد فعالیت شد. او در سال ۱۳۵۳ دستگیر و به مدت ۵ ماه و نیم زندانی شد و سپس در بهمن همان‌سال به اتهام ارتباط با مجاهدین دستگیر و تا ۲۸ مرداد ۱۳۵۶ به مدت دو سال و نیم زندان بود. در دوران زندان به خاطر تغییر ایدئولوژی در سازمان مجاهدین و تسلط بخش مارکسیستی بر آن، او به یکی از دشمنان مجاهدین و نیروهای چپ تبدیل شد و همراه با وابستگان مؤتلفه و روحانیون و صاحبان دیدگاه‌های سنتی در مقابل زندانیان مخالف ایستادند. در سال‌های ۵۵ و ۵۶ بادامچیان و هم‌فکرانش ، مورد عفو قرار گرفته و آزاد شدند.

 روایت اول

قبل از ورود به موضوع خاطرات شما می خواهم از «جشن سپاس» بپرسم. جشنی که منتقدان موتلفه می گویند شما و افرادی مانند آقای عسگراولادی با اعلام توبه از زندان رژِیم پهلوی آزاد شدید.

آقایان علما به ما تکلیف کردند که شما مقابل رژیم در زندان مقابله نکنید.

این پیشنهاد کدامیک از علماء بود؟

 آقای طالقانی، مهدوی کنی، انواری، هاشمی، معادیخواه، ربانی شیرازی و… آقایان به ما گفتند مبارزه در بیرون از زندان، نیاز به مدیریت دارد. آن دوران سازمان منافقین و چریک های فدایی خلق با هم دعوا می کردند، مردم و روحانیت هم به اینها اعتماد نداشتندعلما گفتند:«از آنجا که روحانیت و مردم شما را قبول دارند، بنابراین شما از این به بعد موظف هستید حالت برخوردی که داخل زندان با رژیم داشتید، را کنار بگذارید و از زندان بیرون بروید. ولو اینکه رژیم را گول بزنید. بروید بیرون و مبارز را اداره کنید.»این موضوع خیلی به ما سنگین آمد. مخصوصا به شهید عراقی.او معتقد بود این اقدامات به مبارزه آسیب می زند و نباید انجامش داد،ولی علما نظرشان این بود که تکلیف شرعی ما این است.

یک روز بعد از ظهر در اتاق چهار بند یک اوین بنده ،آقای عسگر اولادی ، شهید عراقی،کچوئی و لاجوردی دور هم نشستیم. آنجا بحث شد در این شرایط تکلیف شرعی ما چیست؟ آقای عراقی گفت:«ما اگر این کار را بکنیم،آبروی زندانیان مسلمان می رود. بعد هم مجاهدین خلق(منافقین) ورژیم از این امرسوء استفاده می کند.»

حرف منطقی بوده است؟

 بله، آقای عراقی کاملا درست می گفت اما یکی از آقایان گفت:« این تکلیف شرعی است. تکلیف هم همیشه این طور نیست که برای آدم آبرو بیاورد.یک زمانی ممکن است شما آبرویت را بدهی تا به تکلیفت عمل کنی.» بحث شد که بالاخره اصل در این موقعیت چیست؟ اصل مبارزه است یا حیثت ما. با همه این بحث ها، شهید عراقی راضی نبود. به من که نوبت رسید. گفتم: برای ما انجام تکلیف شرعی مطرح است یا حفظ حیثیت خودمان؟ بعد خطاب به شهید عراقی گفتم: «حاج مهدی! می خواهی قهرمان باشی یا به وظیفه شرعی ات عمل کنی؟»

گفتم: «بعد هم اگر حاج آقا روح الله به ما بگویید که وظیفه شما این است، شما چه کار می کنید؟»، گفت:«هر چی حاج آقا جون بگه ما قبول داریم.»

 بالاخره راضی شد؟

سرش را انداخت پائین و حدود ۱۰ دقیقه فکر کرد. بعد سرش را بلند کرد و گفت: «انشاء الله به تکلیف عمل می کنیم.» دراین گیر و دار، سیاست کارتر برای آزادی ها موجب شد شاه مجبور شود زندانیان سیاسی را آزادکند. رژیم احساس کرد نگه داشتن ما در زندان ضرر دارد و ما در حال شکل دادن به افکار زندانیان هستیم. در این گیر و دار، در ۶ بهمن جشنی در زندان قصر می گیرند. آقای عسگر اولادی، عراقی، کروبی و مرحوم آقای انواری  و حاج حیدری را به زندان قصرمی برند. بعد آنها را پراکنده از هم می نشانند. آقای انواری و کروبی جلو، آقای عسگراولادی و آقای حاج حیدری در سمت چپ، سمت راست هم شهید عراقی و یک مامور بالای سرش نشسته است.

در آنجا یک کمونیست، مدح شاه را می گوید. بعد در آخر می گوید: «شاهنشاه ما از شما سپاس می کنیم که ما را عفو کردید . ما از این پس می خواهیم به کشور خدمت کنیم.» در همین اثنا، در ۳ تا ۴ دقیقه رژیم از این صحنه ها فیلمبرداری می کند. در این وضعیت آقای انواری بلند می شود که اعتراض کند. بقیه هم هم دیگر را نگاه می کنند که بلند شوند و داد بزنند یا اینکه بنشینند. بعد همین صحنه ها را در تلویزیون نشان دادند.

یعنی در بازی رژیم قرار گرفتید؟

بله، تا از این طریق وقتی مبارزان مسلمان از زندان خارج می شوند، در بین مبارزین جایگاهی نداشته باشند؛ در زندان هم منافقین زندانیان مسلمان را تخریب کردند و گفتند اینها سپاس گویانند.

شما چرا به آن جشن نرفتید؟

آزاد نشده بودم. بعد از آن واقعه ۷ ماه دیگر زندان کشیدم و نیمه دوم سال ۵۶ آزاد شدم. بعد از آن ماجرا، دوستانی مثل آقای مطهری که انسان های پاک باخته ای بودند و از پشت پرده خبر نداشتند، از این اقدام خیلی ناراحت شدند؛ ما هم در زندان مانده بودیم چه بگوییم. ولی می دانستم این اقدام یک توطئه است. اما خبر نداشتیم. بنابراین این بازی رژیم بود نه سپاس گویی امثال عسگراولادی و عراقی. سه ماه بعد از این واقعه،  امام راحل در سال ۵۶ توسط شهید مطهری به آقای عسگراولادی پیام می دهد:«ریشه شجره خبیثه پهلوی از خاک بیرون است، همت کنید و برای همیشه او را خاک میهنتان به دور بیندازید.»

بعد زمانی خروج امام از پاریس و بازگشتشان به ایران اسم آقای عسگر اولادی و عراقی را در لیست نگذاشته بودند ولی امام می فرمایند این آقایان باید باشند.خود آقای عراقی محافظ امام بود. حالا این کسانی که نادانسته گول مطالب منافقین را می خورند به آنها چه بگوییم؟

منبع: خبر آنلاین

روایت دوم:

اواخر سال ۵۵ من در زندان بودم که آقای عزت شاهی آمد به من گفت فهمیدی چه قضیه‌ای رخ داده است؟ تلویزیون را دیدید؟ که گفتم نه! گفت: “تلویزیون به مناسبت ۶ بهمن مراسمی را نشان داد که مراسم سپاس زندانیان بود.”  در مراسمی که زندانیان سیاسی داشتند آزاد می‌شدند و زندانی کمونیست مشهور از شاه تقدیر می‌کرد. در فیلم آقایان عسگر اولادی، حاج مهدی عراقی، شیخ قدرت علیخانی، کروبی و انواری را نشان دادند. من که از شنیدن خبر جا خورده بودم گفتم: یعنی چه؟ گفت قضیه را ببین که اینها چکار کردند.

در این مسئله رژیم برای ما نقشه کشیده بود چون احساس می‌کرد که ما داریم سردمدار مبارزه می‌شویم، پس بر این شدند که ما را بشکنند. مجاهدین هم که از درون برای اینکه احساس می‌کردند که ما در خط مبارزه و همراه با روحانیت پیش می‌رویم، سعی می‌کردند که تضاد خود را با ما بیشتر کنند و ما را به درگیری با خودشان بکشانند. ما هم در این میان در پی ندادن بهانه به دست رژیم از طرفی و رفتن به بیرون زندان از طرف دیگر و  نیز اعتراض از هرگونه درگیری با سازمان و کمونیست‌ها بودیم. حال در چنین وضعی در ادامه رژیم شیطنت بزرگی کرد و خیلی به ما در زندان ضربه زد.

بعدازظهر جمعه من پای تلویزیون نشستم تا برنامه تکراری مراسم سپاس را بعد از برنامه اخبار ببینم. برای من این ماجرا سنگین آمده بود. برنامه که شروع شد دیدم در سالنی همه به ردیف در صندلی‌ها نشسته‌اند و آن فرد کمونیست آمد و در سخنرانی از شاه تجلیل کرد. بعد هم گفت که ما همه با هم می‌گوییم “سپاس”، و همه سپاس گفتند

تصویر آقای انواری را دیدم که داشت از ناراحتی به عقب نگاه می‌کرد. آقای کروبی و شیخ قدرت  علیخانی نیز همانطور نگاه می‌کردند. حاج مهدی عراقی هم در آخر سالن ایستاده و پاسبانی در کنارش بود. از حاج حیدری و عسگراولادی صحنه زیادی دیده نمی‌شود و احتمالا عقب نشسته بودند..

اصل ماجرا این بود که آقایان عسگراولادی و حاج حیدری و انواری را برمی‌دارند و می‌گویند ما می‌خواهیم شما را آزاد کنیم، پرونده شان را تنظیم می‌کنند و آنها را می‌برند و می‌گویند شما باید در این سالن باشید، آنها را در حالتی پراکنده از هم می‌نشانند و ایشان را از اوین به مقر برده بودند. وقتی‌ آنها رفتند ما تنها مانده بودیم اما مشکلی هم نداشتیم.

آنها وقتی در سالن می‌نشینند می‌بینند که یک مرتبه پرده‌های سالن کنار رفت و گروهی نشسته‌اند و آن فرد هم دارد سخنرانی می‌کند. آقای انواری برمی‌گردد به آقایان بگوید چه خبر است؟ آقای کروبی هم بر می‌گردد تا با عسگر اولادی مشورت کند که اینجا وظیفه چیست؟ آیا باید برخیزند و همه چیز را به هم بریزند یا بمانند. سه تا ۵ دقیقه نمایش این عکس بیشتر طول نمی‌کشد. آقای عسگر اولادی و حاج حیدری تا می‌بینند دارند عکس می‌گیرند سعی می‌کنند به زیر میز بروند. حاج مهدی عراقی هم در این گیرودار برمی‌گردد تا در این موقعیت چه باید کند. ما از همان جا فهمیدیم که قضیه خیلی عمیق است و در واقع مبارزه رژیم با سازمان مجاهدین نیست و رژیم الان خطر را در مذهبی ها و روحانی‌ها می‌بینید؛ لذا تلاشش این است که اینها را بشکند و الا اگر رژیم می‌خواست آنها را نشکند چه لزومی داشت که آنها را در آنجا نشان دهد.بعد از ماجرای جشن سپاس، اعضای مجاهدین خلق و سرکردگان آنها تلاش کردند تا علیه جریان مبارزان مسلمان در زندان جوسازی کنند و به آنها انگ سازش با رژیم بزنند. 

منبع: خبرگزاری تسنیم

روایت سوم:

بادامچیان حضور عسگراولادی و حاج مهدی‌ عراقی و حاج‌حیدری و … در مراسم “شاهنشاها سپاس”،  با مدال پهلوی به سینه و پخش مراسم مزبور از تلویزیون را چنین  توضیح می دهد: یک روز بعدازظهر در اتاق چهار بند یک اوین بنده ،آقای عسگر اولادی، شهید عراقی،کچوئی و لاجوردی دور هم نشستیم. آنجا بحث شد در این شرایط تکلیف شرعی ما چیست؟ در این مسئله رژیم برای ما نقشه کشیده بود، چون احساس می‌کرد که ما داریم سردمدار مبارزه می‌شویم، پس بر این شدند که ما را بکشند… آن‌ها وقتی در سالن می‌نشینند می‌بینند که یک مرتبه پرده‌های سالن کنار رفت و گروهی نشسته‌اند و آن فرد هم دارد سخنرانی می‌کند. آقای انواری برمی‌گردد به آقایان بگوید چه خبر است؟ آقای کروبی هم بر می‌گردد تا با عسگر اولادی مشورت کند که اینجا وظیفه چیست؟ آیا باید برخیزند و همه چیز را به هم بریزند یا بمانند. سه تا ۵ دقیقه نمایش این عکس بیشتر طول نمی‌کشد. آقای عسگر اولادی و حاج‌حیدری تا می‌بینند دارند عکس می‌گیرند سعی می‌کنند به زیر میز بروند. حاج‌مهدی عراقی هم در این گیرودار برمی‌گردد تا در این موقعیت چه باید کند. ما از همان جا فهمیدیم که قضیه خیلی عمیق است و در واقع مبارزه رژیم با سازمان مجاهدین نیست و رژیم الان خطر را در مذهبی‌ها و روحانی‌ها می‌بینید؛ لذا تلاشش این است که اینها را بشکند و الا اگر رژیم می‌خواست آن‌ها را نشکند چه لزومی داشت که آن‌ها را در آن‌جا نشان دهد»؟

منبع: خبر آنلاین

روایت چهارم:

ماجرای سپاس و ندامت نامه نویسی از زبان بادامچیان ، در گفت و گویی دیگر با خبرآنلاین از این قرار روایت شده است:

ساعت ۸ صبح آمدند ما را از اتاقی به اتاق دیگر در طبقه سوم کمیته مشترک بند ۶ بردند. در آنجا آقایان حبیب‌الله عسگراولادی، مهدی کروبی، شیخ قدرت‌الله علیخانی و…. را دیدیم، آنها را از اوین به آنجا آورده بودند، ما از این دیدار خوشحال و خشنود شدیم. آن روز یک مدال که خاطرم نیست، احتمالاً تمثال تاج شاهنشاهی روی آن حک شده بود به ما دادند که به سینه هایمان بزنیم.

این موضوع خیلی به ما سنگین آمد. مخصوصا به شهید عراقی برخورد. او معتقد بود این اقدامات به مبارزه آسیب می‌زند و نباید انجامش داد ولی علما نظرشان این بود که تکلیف شرعی شما این است و در نهایت ما یک روز بعدازظهر در اتاق چهار بند یک اوین نشسته بودیم. بنده، عسگر اولادی، عراقی، کچوئی و لاجوردی. آنجا بحث شد در این شرایط تکلیف شرعی ما چیست؟ آقای عراقی گفت: ما اگر این کار را بکنیم، آبروی زندانیان مسلمان می‌رود. بعد هم مجاهدین و رژیم از این امرسوء‌استفاده می‌کنند…

در آن روز آقای عسگر اولادی، عراقی، کروبی و مرحوم آقای انواری ، حاج حیدری را به زندان قصر و بعد آنها را در سالن و پراکنده از هم می‌نشانند. یعنی آقای انواری و کروبی در جلو، آقای عسگراولادی و آقای حاج حیدری در سمت چپ، سمت راست هم شهید عراقی نشسته و یک مامور هم بالای سرش است…

در آنجا یک کمونیست مدح شاه را می‌گوید. بعد در آخر می‌گوید:شاهنشاه ما از شما سپاس می‌کنیم که ما را عفو کردید و ما از این پس می‌خواهیم به کشور خدمت کنیم. در همین اثنا در ۳ تا ۴ دقیقه رژیم از این صحنه‌ها فیلم‌برداری می‌کند. در این وضعیت آقای انواری بلند شده است. بقیه هم دیگر را نگاه می‌کنند که بلند شویم و داد بزنیم یا اینکه بنشینیم. بعد همین صحنه ها را در تلویزیون نشان دادند. در داخل زندان هیاهو شد

.منبع: خبر آنلاین

زندانیانی که با گروه سپاس آزاد شدند:

اسامی ۶۶ نفر اززندانیان سیاسی (۵۹ مرد و ۷ زن)، که ۱۵ بهمن سال ۵۵ از زندان بیرون رفتند به قرار زیر است:

۱) قدرت الله آقا علی‌خانی

۲) قربانعلی احباء

۳) رحیم اخلاقی پور بهرام

۴) محمد ربیع اسلامیه

۵) یدالله اعتمادی

۶) محمد الله‌وردی

۷) اسدالله اولاد اعظمی

۸) احمد اولاد اعظمی نادیکلائی

۹) محمد باقر محی‌الدین انواری

۱۰) داود بهامین

۱۱) محمد بیگزادی

۱۲) ایمان علی پاسدار

۱۳) سید علاالدین پیر خضری

۱۴) محمد رضا توکلی (گل محمد)

۱۵) حمید جعفری (حصاری)

۱۶) هوشنگ جمشیدآبادی

۱۷) رحمت‌الله جمشیدی

۱۸) بایرام چوپانی

۱۹) علیرضا حاجی‌بیگی

۲۰) مصیب حسام

۲۱) سید مهدی حسینی

۲۲) ابوالفضل حیدری

۲۳) محمد خلیلی

۲۴) علی دادگر

۲۵) سلیمان دانشیان ابوذر

۲۶) محمد رضا رحیم‌زاده

۲۷) سیروس رسا

۲۸) حسین رشت چیان

۲۹) ستوان دوم سابق وظیفه علی جعفر رشیدی

۳۰) حسین رضائی

۳۱) زهره رضائی

۳۲) ظفرقلی رضائی

۳۳) محمود رضائی عباسی

۳۴) سید غلامحسین رضوانی

۳۵) محمد هادی روح الامین

۳۶) زهرا زمان

۳۷) عیسی (عباس) سرپل

۳۸) علی اصغر سروری

۳۹) منوچهر مقدم سلیمی

۴۰) علی احمد سیدی (عیدی)

۴۱) محمود شاهسوندی

۴۲) عباس شهاب‌الدینی

۴۳) شیدرخ صداقتیان

۴۴) محمد جعفر طاهری

۴۵) غلامحسین (غلام عباس) عارف آخر

۴۶) محمد مهدی ابراهیم عراقی

۴۷) حبیب الله عسگر اولادی

۴۸) ناجی عنایت زمان صمغ آبادی

۴۹) ارسلان فلاح حجت انصاری

۵۰) سید موسی کرم زاده

۵۱) مهدی کروبی

۵۲) زهرا کریمی

۵۳) بهروز کفاش (کفائی) ژنده دل

۵۴) فریده گرجی (گرجانی)

۵۵) غلامرضا مصدق رشتی

۵۶) مهدی ملک الکتاب

۵۷) زهرا محمد نادرخانی

۵۸) محمود نجف زاده نامقی

۵۹) محمد نوروزی

۶۰) محمد رضا نوروزیان

۶۱) کبری نیک بخت

۶۲) محمد حسین والی زاده معجری

۶۳) علی اکبر واسفی (واضعی)

۶۴) نورالسادات وحید غروی

۶۵) بهزاد میثمی (مهذبی)

۶۶) طه یعقوبی

سوابق ارتباط رفسنجانی وآخوندها با ساواک چرا می گوئیم انقلاب۵۷، توسط آخوندها دزدیده شد؟(قسمت سوم)

 سوابق ارتباط رفسنجانی وآخوندها با ساواک چرا می گوئیم انقلاب۵۷، توسط آخوندها دزدیده شد؟(قسمت سوم)