مهمانداری که دست امام را روی پلکان هواپیما گرفت؛ جاسوس بود؟
ژرارد ژان فابین باتااوش جاسوس خمینی دستش را روی پله هواپیما گرفته
در بهمن سال 1388 مرکز اسناد انقلاب اسلامی مصاحبهای را با فردی را که در پلکان هواپیمای ایرفرانس در فرودگاه مهرآباد دست امام خمینی را گرفته بود منتشر کرد. در این مصاحبه آمده بود که نام این فرد ژرژان فابین باتااوش بوده و رابط او با مرکز اسناد انقلاب اسلامی فردی به نام میرغضنفری بوده است. او در 10 دی ماه سال 1388 به مرکز اسناد آمده بوده است.
باتااوش خود را این چنین معرفی کرده است:
«64 سال دارم و اصالتاً اهل الجزایر هستم و به فرانسه مهاجرت کردم و در یک خانواده مسیحی بزرگ شدهام. بعد از تحصیلات دانشگاهی جذب پلیس فرانسه شدم و به هنگام ازدواج قسمتم یک خانم ایرانی به نام «بیتا آهی» شد و ثمره این ازدواج هم دو فرزند است. یک دختر و یک پسر که الان بین آمریکا و ایران تردد میکنند.
وقتی آقای [امام] خمینی به پاریس آمد. پلیس فرانسه چند نفر را برای محافظت نزد امام فرستاد اما آقای خمینی هیچ کدام را نپذیرفت تا این که قسمت من شد و در همان دیدار اوّل علقهای میان من و آقای خمینی برقرار شد و چون فارسی هم صحبت میکردم مزید بر علت شد. و در مدت 116 روز اقامت امام در نوفل لوشاتو همواره با امام بودم.
(بعد از ورود به ایران) به علت علاقهای که به امام پیدا کرده بودم به احمد آقا گفتم میخواهم در ایران بمانم. احمد آقا گفت دولت فرانسه برای شما مشکل درست نمیکند گفتم خیر. خودم را بازنشسته میکنم. بعد از موافقت امام و احمد آقا و گرفتن حکم بازنشستگی به ایران آمدم و با نظر احمد آقا با شهید چمران و سپس مرحوم نظران همکاریهای متعدد داشتم...در کارهای مختلف کمک میکردم.
حال هم که پیر شدهام و همسرم نیز از من جدا شده است و در غربت و بیکسی و آوارگی در تهران به سر میبرم تا این که بمیرم و جنازهام را آتش بزنند و در دریا بریزند تا به وسیله گردش آب به طبیعت برگردم.»
در این مصاحبه آمده که او در آن سال «آواره و بیخانمان»، «و هر چند شب مهمان کسی» است.
روایت حمید داودآبادی
با این حال، حمید داوود آبادی، رزمنده، جانباز، عکاس، خبرنگار، محقق و نویسنده دفاع مقدس یک روز بعد از انتشار این مصاحبه در مطلبی با عنوان «کلاهبرداری فرانسوی در سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی» که در وبلاگ خود نوشت صراحتا این فرد را یک جاسوس خواند.
او در این مطلب نوشته:
اوایل دی ماه 1381 یعنی 7 سال پیش، شاهرخ سلطان احمدی، خواهرزاده کاظم اخوان خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی که 14 تیر ماه 1361 همراه احمد متوسلیان، تقی رستگار و سید محسن موسوی در لبنان توسط نیروهای فالانژیست مزدور رژیم اشغال گر قدس به اسارت درآمد؛ گفته که سید رائد موسوی، فرزند فرزند سید محسن، شماره تلفن فردی فرانسوی را داده که مدعی است اطلاعات جدیدی درباره 4 گروگان ایرانی دارد. به گفته او نام این فرد رضا باتااوش (و نام فرانسویاش ژرارد ژان فابین باتااوش) بوده که عصر همان روز با او در طبقه دوم یکی از لاستیک فروشی های نزدیک میدان سپاه (عشرت آباد) قرار گذاشته است.
او مدعی بود که در منطقه بیروت شرقی که تحت سلطه فالانژیست ها بوده، در زندانی که چند سلول داشته، تک تک گروگان های ایرانی را دیده است. او می گفت که فالانژها حاضر بودند در قبال یک کشتی نفت از سوی ایران، آنها را آزاد کنند. وقتی از او زمان ملاقاتش با گروگان ها را پرسیدم، گفت که سال 1375 بود و این درست زمانی بود که بر خلاف ادعای او، در آن زمان دیگر فالانژها آن قدرت گذشته را نداشته و زندان و پادگانی هم در اختیار نداشتند. وقتی که بیشتر سوال کردم، او که متوجه شد من کاملا بر اوضاع و احوال بیروت و لبنان تسلط دارم، گفت که با چشمان بسته به آن مکان منتقل شده و چیز دیگری به یاد نمیآورد.
به گفته داوودآبادی باتااوش گفته:
به عنوان خبرنگار به تهران آمده و از آن زمان تاکنون در ایران ماندگار شده است و زن ایرانی اش خانه و زندگی او را گرفته و در حال حاضر هر روز پهلوی کسی زندگی می کند. او مدعی شد که حاضر است در قبال تهیه یک خانه و از همه مهمتر پاسپورت و شناسنامه ایرانی، به اسراییل سفر کند و واسطه گری کند تا گروگان های ایرانی آزاد شوند.
با این حال، داوود آبادی نوشته دو دلیل برای جاسوسی او وجود دارد. یکی اینکه بعدا در جریان یک مکالمه متوجه شده او توانسته مخ نصرت کاشانی، رئیس وقت سازمان جانبازان را بزند کاشانی پذیرفته بود
در قبال واسطه گری باتااوش و آزادی حاج احمد، پیشاپیش یک خانه به نام او سند بزند و حتی یکی از مسئولین رده بالای انتظامی نیز قول داده بود که حاضر است مشکل پاسپورت و شناسنامه ایرانی برای او را حل کند.
اما بعد از صحبت داوودآبادی، کاشانی گفته:
من خودم هم به او شک کرده بودم. برای همین به بچه های ضد جاسوسی وزارت اطلاعات گفتم که رویش کار کنند.
و اینکه چند روز بعد،
بر حسب اتفاق کتاب خاطرات یکی از افرادی که روزهای اول پیروزی انقلاب چند صباحی در اطراف امام بوده و بعدها به خارج پناهنده شده بود، به دستم رسید. گذشته از مزخرفات بیشمار کتاب، قسمتی از آن برایم خیلی جالب آمد. او در بخشی از ادعاهایش گفته بود که یک جاسوس از فرانسه تا تهران همراه امام در هواپیما بوده است. به گفته او، این جاسوس که مستقیما عامل سازمان جاسوسی آمریکا «سیا» بوده، به عنوان خبرنگار فعالیت داشته و همواره خود را دور و بر امام نشان می داده است.
داوودآبادی نوشته سریعا ماجرای کتاب را به نصرت کاشانی منتقل می کند و او میگوید:
« اتفاقا رفیقام بهم گفتند که به هیچ وجه دیگر با او ارتباط برقرار نکنم که او مشکل جاسوسی دارد.»
جالب اینکه داوودآبادی نوشته این ادعا که وی مدعی شده که آن فردی که دست امام را گرفته و از پلکان هواپیما پایین می آید، و تا امروز گفته می شد که فوت کرده، خود اوست و شروع کرده به روضه خوانی، کذب محض است.
نکته جالب تر این است که سایت مرکز اسناد بعد از چندی، این مصاحبه را از روی وب سایت خود حذف میکند.
عکسی که سایت ره یافته ها از رضا باتااوش در راهپیمایی سال 1393 مردم نهاوند منتشر کرده است
هم چنان در ایران و هم چنان مدعی
با این حال نکته پایانی ما این باشد که سایتی به نام ره یافتهها که در معرفی خود نوشته وابسته بخش ره یافتگان نمایشگاه قرآن تهران است و به همت انجمن شهید ادواردو آنیلی (مهدی) و با حمایت و مشارکت معاونت قرآن و عترت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تاسیس شده در سال 1393، با انتشار خبر و عکسی نوشته که همین فرد در راه پیمایی روز 22 بهمن مردم نهاوند شرکت و حتی سخنرانی کرده و همان ادعاها را مطرح کرده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر