ربیون فدا - پرستش حیات قسمت اول نوشته ب.فراهانی
سلسله مقالات «پرستش حيات» به درخواست خوانندگان، بازنشر ميشود.
پنجشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۲ ۰۹:۱۰
آن گروهی که رهیدند از وجود چرخ و مهر و ماهشان آرد سجود
رِبیون فدا
سالها از او آموخته بودند، ماهها در انتظار موعدش بودند، بارها از آن گذشته بودند، خویشتن را برایش پرداخته بودند، … هرلحظه آماده بودند:
رِبیون (۱)
به هم عشق میورزیدند، در هم ضرب میشدند، میان هم فرقی نمیدیدند، هرکدام میخواست برای دیگری سپری باشد و حائلی، بوسه زنان بر خاکپای آنیکی و نائلی(۲):
اِن-دو (۳)
یکبهیک جای خویش را گزیده بودند، تکبهتک خویش را جای دیگری نشانده بودند، طرحها ریخته و آرایشها چیده بودند، … بیسلاح در پی حفظ یاران در حصار بودند:
لشکر فدایی.
با یاد یتیمانش سر بر بالین مینهادند، بانام بیپناهانش پا در میدان میکوبیدند، از نگاههای منتظر مردمانش جان میگرفتند، گامهایشان در آرزوی خاکش، و سینههایشان در فراغ هوایش نجوا میکردند … به یزدانش دعا میکردند:
مجاهدین خلق ایران.
خود را خویشاوند خاکش مییافتند، در هر جایش شهیدی میشناختند، در فضایش رهایی میشنیدند، از روز انقلابشان در یکجایش یاد میکردند، و باز … سرخ و سبز و سپید میشدند:
اشرفیان.
روحشان را با انقلاب میپالودند، در هر فرصتی رو به هم دل میگشودند، هر بار کمی بیشتر محو میشدند، و کمی روشنتر در دیگری ظاهر میشدند، و در یکصد دیگر، و در سه هزار و صدِ دیگر، و در هفتاد میلیون و … :
صدیقین.
و سرانجام لحظه موعود فرارسید!
و ربیونِ ان-دوِ لشکرِ فدایی مجاهدینِ خلقِ اشرفی از جای خود جهیدند و راهی میدان شدند.
فدایی بودند، از جسم خویش رهیدند و در خون خود رقصان شدند.
قهرمان بودند، از حماسه گذشتند و با اشرف جاودان شدند.
کوه بودند، سر به فلک کشیدند و بر آستان جانان شدند.
ستاره بودند، گِرد زهره چرخیدند و کهکشان شدند.
اینچنین بود که با آرمانشان یکسان شدند.
نقشبند افقی تابان شدند و…
آیینهٴ دوران شدند.
آینهٴ حقیقت
صدق، یگانگی درون انسان با بیرون اوست. انطباقی فعال در مسیر تکامل (۴)که مانند هر مقوله انسانی دیگر مراتب و مراحل مختلف دارد. در یک سطح، یگانگی انسان بین پندارش با گفتار و کردارش برقرار میشود. اما وقتی پا به عرصه جامعه و صحنه مبارزه و عمل انقلابی میگذارد ، به مرتبت صداقت انقلابی میرسد. و «وقتیکه آگاهی باصداقت انقلابی توأم شود، ایمان خللناپذیر بوجود میآورد» (۵). ایمانی که از وجدان برمیخیزد و «مهر یا کین بر می فروزد و اراده را برمیانگیزد» (۶) و به عشقی منجر میشود که عمل صدیق را هدایت میکند (۷) و سرچشمه تقوا و فدای بیپایانش میشود.
کاندر ایمان، خلق عاشقتر شدند در فنای جسم، صادقتر شدند (۸
اگر جوهر حقیقتِ خارج از انسان را ارزشهایی بدانیم که از حقتعالی سرچشمه گرفتهاند و در قوانین حاکم بر هستی و تکامل نمود پیداکردهاند و در انسان بهصورت انطباق اندیشه و عمل او با آن ارزشها ظاهرشدهاند، در این صورت در هر مداری که انسان صدق بورزد، در همان مدار حقیقت را در خود منعکس میکند. حقیقتی که با فداکاری او در عبور از ابتلائات و امتحانات نمود اجتماعی پیدا میکند. به همین دلیل است که وقتی صدیقی سرفرازانه از آزمایشی بیرون میآید، آینهای میشود که هر کس حقیقت خویش را در آن میبیند و بیاختیار در برابر اراده او ماهیت خود را بیان میکند. زیرا عبور از ابتلا تغییراتی در جهان خارج از او ایجاد میکند که ضرورتاً در کمیتها و کیفیتهای مختلف به سود طرفی است و به زیان طرفی دیگر. بهاینترتیب آنچه که هر کس در آینهٴ وجود صدیق میبیند و بازگو میکند، حقیقت درون خود او است.
از روزی که حضرت نوح رسالت یافت تا انسان را از بند جهالت و گمراهی خارج و به آگاهی و رهایی هدایت کند تا سلسلهٴ طولانی پیامبرانی که در پی او آمدند، همین قانون در کار بوده است و هرکدام از آنها بارها از ابتلائات سخت عبور کردند تا حقیقت پنهان از دیدگان خلق آشکار شود. مانند وقتیکه خدا حضرت مریم را با آن ابتلای بزرگ روبرو کرد، و او با ظرفیتی شگرف که تنها از وجود پاکیزه و منزهی چون او برمیآمد، آن آزمایش را پذیرا شد و از سر گذراند، زیرا موکب مسیح درراه بود. سپس در برابر تهمت و افترای اراذل و هرزه دران زمانش، آن بانوی بزرگ تاریخ سخنی نگفت و به نوزاد اشاره کرد. معجزه حادث شد و نوزاد سخن گفت. سخن نوزاد حقیقت را مصقول شد. آینهٴ مادر ز حق پر نور شد. و هر کس آنچه خود بود به او گفته بود بور شد.
مریمان بی شوی آبست از مسیح خامُشان بی لاف و گفتاری فصیح
ماهِ ما بی نطق خوش بر تافته ست هر زبان نُطق از فَر او یافته ست
نطقِ عیسی از فر مریم بود نطق آدم پرتو آن دَم بود
در انتهای این سلسلهٴ مبارک و متعالی به بالاترین گل شاخسار تکامل رسیدیم که در یگانگی مطلق با کانون هستی و حقیقت محض انسانیت بود. در برابر آینه شفاف وجود عشق خدا دیگر هیچکس را یارای پنهان نگهداشتن حقیقت درون خویش نبود، حتی شقیترین و پستترین جانوران ناطق آن زمان.
دید احمد را ابوجهل و بگفت زشت نقشی کز بنیهاشم شکفت
گفت احمد مرو را که راستی راست گفتی گر چهکار افزا ستی
دید صدیقش بگفت ای آفتاب نی ز شرقی، نی ز غربی، خوش بتاب
گفت احمد راست گفتی ای عزیز ای رهیده تو ز دنیای نه چیز
حاضران گفتند ای صدر الوری راستگو گفتی دو ضد گو را، چرا؟
گفت من آیینه ام مصقول دست ترک و هندو در من آن بیند که هست
هر که را آئینه باشد پیش رو زشت و خوب خویش را بیند در او
با رحلت پیامبر خاتم دوران ظهور انبیا و پیشبرد تکامل با معجزهها به پایان رسید، و حال بازماندگان پیامبر میبایست بهعنوان یکی از دو میراث او برای بشریت(۹)، رسالتش را ادامه میدادند. اولین آنها «مصقول دست» خود پیامبر و چون پاره روح و جانش بود. همانکه از سختترین و پیچیدهترین آزمایشهای تاریخ تا آنزمان با سرفرازی تمام عبور کرد تا ذات پلید اشقیای دورانش را برملا کند (۱۰). ازیکطرف دشمن مکار و شقی خدا و خلق و سد اصلی تکامل در آن دوران یعنی معاویه و همه مزدوران و کاسهلیسان زیر قبایش بودند که میخواستند بساط استثمار و اشرافیت متعفن و چپاولگر دوران جاهلیت را تحت نام «امیرالمؤمنین مسلمین» دوباره بگسترانند. و از طرف دیگر ارتجاع دینی وحشی دار و دسته خوارج بود که ظاهر عوام فریبانهٴ شان فتنه بزرگی در آن زمان به شمار میرفت و همانطور که آن حضرت گفت تنها او میتوانست از پس آن فتنه برآید. معیار ابدی جدایی نیکی از شرارت، قدر حقیقی انسان و انسانیت، باروی بلند عرفان و معرفت، ترازوی جاودان عدالت، آموزگار فروتنی و صداقت، شیر فاتح و پیروزمند خدا علی مرتضی (ع)، آنچنان روشن و شفاف حقیقت را در وجود پاکش مینمایاند که بعد از ۱۴ قرن همچنان سرچشمه جوشان ارزشهایی است که فراروی انسان طالب کمال میدرخشد و تا انتهای این مسیر پرشکوه نیز خواهد درخشید، و برای هرکس که سر بر آستان پاکش بساید چون آینهای شفاف حقیقت دوران را در برابرش آشکار میسازد.
اما نسل انسان تابناکترین نمود جمعی این پدیده شگرف را در قیام عاشورا به تاریخ عرضه کرد. امام حسین (ع) در آن روز و در قله یک مبارزه طولانی که برادر و امامش حضرت حسن (ع) آغاز کرده بود، با ایستادگی بیهمتا و فدای همهچیز و بدون چشمداشت خود و خاندان و یاران صدیق و وفادارش، خون تازهای در رگهای تاریخ و تکامل جاری کرد: خون خدا! در برابر آن حماسه جاودان که از هر نظر زیباترین و شکوهمندترین درخشش گوهر و حقیقت انسان است، همه انسانها خواسته و ناخواسته به امتحان کشیده شدند و بهروشنی درون خویش را دیدند و آشکار کردند. وقتی سرور شهیدان در پاسخ به دعوت عافیت جویان که او را به پرهیز از مرگ و پذیرش ذلتبار حکومت یزید با محملهای مختلف فرامیخواندند گفت: «اگر من در جای خود بمانم، این خلق هلاکشده به چه چیز امتحان شوند؟» (۱۱) به همان قانون تکامل که از رموز شکستن بنبستها است اشاره میکرد. و وقتی گفت: «اینکه شما دارید، زندگی نیست، بردگی است و فساد! همه این نکبتها را دست ظلم بر شما تحمیل کرده است، من میروم تا آن دست را قطع کنم! …» به مردم یادآور شد که حیات دیگری هم هست که ریشه در وجدان انسان رها دارد.
شیر دنیا جوید اشکاری و برگ شیر مولی جوید آزادی و مرگ
چونکه اندر مرگ بیند صد وجود همچو پروانه بسوزاند وجود
همچنان که در روز بعدازآن حماسه تاریخی، فاطمه صغری، یکی از دختران امام حسین (ع)، درحالیکه توسط دژخیمان یزیدی همراه با حضرت زینب (ع) و اسرای دیگر عاشورا با تحقیر و توهین بسیار در کوچه و بازار کوفه در معرض انظار عموم قرار دادهشده بود خروش برآورد: «ای اهل حیله و نیرنگ و ای خودپسندان… ما اهلبیت را خدا توسط شما به آزمایش کشاند و شمارا بهوسیلهٔ ما برای انتخاب راهتان آزمایش کرد. ابتلا ما را نیکو گرداند. علم و فهم آن را پیش ما قرارداد. همچنین ما علم او و کلید فهم و حکمتش و حجت او در شهرهای زمین برای بندگانش هستیم.» شگفتا از این ژرفبینی و صلابت در آن دوران تاریکی و جهالت، که با سه جمله کوتاه، همه فلسفه هستی و حیات انسان را چنین ساده و شیوا بیان میکند.
یکی از فرازهای درخشان آن آتشفشان خاموشی ناپذیرِ حقیقت که در عاشورا فوران کرد، خطابهٴ تاریخی زینت کبری (ع) در برابر پستترین و رذلترین ستمکار سفله دوران بود. یزید، که تا آنزمان ماهیت خود را دجالانه و در پس اسلام پناهی های عوام فریبانه پنهان کرده بود، غرق در غرور پیروزی نظامی بر بزرگترین دشمنش، در برابر آینهً شفاف حقیقت عاشورا تاب نیاورد و درونش را اینچنین آشکار کرد: « … به سلطنت نقد رسیدم. من قروضی که به پیامبر داشتم، ادا کردم. و قصاص فامیل خود را که بهدست او کشتهشده بود، گرفتم. ….از علی خونخواهی کردیم و جنگ بدر را تلافی نمودیم. ایکاش که پدرانم، که در جنگ بدر بودند، امروز میبودند و شاد میگشتند و میگفتند: ای یزید، دستمریزاد. آری پدرم (معاویه) مرا اینگونه سفارش کرد و منهم امر او را اجرا کردم». اما آن انقلابی بزرگ و پرچمدار کبیر نهضت عاشورا، به ستمگر سفله امان نداد و در اسارت و در برابر شمشیرها و نیزه های لشکر دشمن، با سخنانی که کاخ و حکومت به ظاهر بی رقیب یزید را به لرزه در آورد، حقیقت دو جبهه متضاد را به شیوا ترین و در عین حال ساله ترین بیان ترسیم کرد و در تاریخ برای نسلهای آینده به ثبت رساند. بهاینترتیب آن قانون یکبار دیگر اثبات میشود: صداقت پیشتاز با شرایط به آزمایش کشیده میشود، و در مقابل، وفاداری او به رسالتش، قیام به مسئولیتش، و فدای صادقانهاش چون آینهای تمامنما حقیقت را منعکس میکند.
بعد از پایان راهبری خاندان پیامبر اکرم، دوران پیشوایان معصوم به سرآمد. عصر کبیر آگاهی درراه بود و بشریت میبایست زیر چتر آن درک وحدتگرایانه از هستی که انبیا به انسان ارائه کرده بودند و در پرتو مبارزات سراسر صدق و فدای پیشوایان تاریخی، با عبور از میان دردها و رنجها و پشت سر گذاشتن دورانهای سخت و تاریک، بهای باز کردن مسیر تکامل را با سلاح دانش و درک علمی از جهان و پدیدههای آن و پی بردن به عمق حقیقت میپرداخت.
بس بلا و رنج میباید کشید عامه را، تا فرق را تانند دید
لیک بعضی زین بلا، کژتر شدند باز بعضی صافی و برتر شدند
همچو آب نیل آمد این بلا بر سعید آن آب و، خون بر اشقیا
شاید مهمترین دانشی که انسان در این روند به آن دستیافت شناخت معیار صلاحیت رهبری جامعه بود. از خلال تجربههای تلخ و خونین بسیار در طول قرنهای متمادی و بخصوص در عصر کبیر آگاهی، انسان دریافت که صلاحیت کسی که بهعنوان رهبر سکان تکامل جامعهاش را به دست میگیرد نه به اعتبار خون و خانواده یا زر و زور و یا عقیده و سلوک، بلکه بر اساس پیوند گسست ناپذیر اندیشه و عمل او با اهداف جامعه و آرمان خلقش و تعهدش برای تداوم راه طی شده مبارزات آن خلق تعیین میشود. صلاحیتی که تنها با عبور از آزمایشهای سخت و پیچیده و آشکار شدن ظرفیت و حقیقت آن رهبر ویارانش به اثبات میرسد. و همانطور که آن بانوی عظیمالشأن انقلابی در روز بعد از عاشورا به آن اشاره کرد، عبور سرفرازانهٴ او و یارانش از آزمایشها، علم و فهم آن ابتلا و قانونمندیهای حاکم بر پیشروی در مسیر تکامل را پیش روی آنها قرار میدهد، و همزمان دیگران را به آزمایش میکشاند و وادار میکند که حقیقتشان را در آینهٴ فدای صادقانهٴ رهبر و پیشتازان صدیق خلق آشکار سازند. به این ترتیب یک رهبر ذیصلاح اجتماعی، که نمود عینی اهداف یک ملت و آرمان یک خلق است، آینه حقیقت دوران خود میشود و با هر فتنه و ابتلا و امتحانی که خود ویارانش با سرفرازی از سر میگذرانند، این آینه صیقلخورده و حقیقت و اسرار پنهان از دیدگان را روشنتر از قبل منعکس میکند تا شناخت ما از حقیقت خود و جهان عمیق تر شود.
آن خدا را میرسد، کاو امتحان پیش آرد هر دمی با بندگان
تا بما ما را نماید آشکار که چه داریم از عقیده و سرار
امروز در تداوم تاریخ و در امتداد مسیر پرشور تکامل بشری است که به یکی از عالیترین ثمرات این پدیده شگرف در حماسه اشرف میرسیم. حماسهای که توسط رِبیون اثباتگر یک مشی انقلابی و رهائیبخش و پیشوای سازنده و پرورندهٴ آن خلق شد و امتحان دوران ما شد تا در عرصه انقلاب نوین ایران، آنچه که نهان است بر مردم عیان گردد. در این حماسه، مجاهدان پیشتاز لشکر فدایی اشرف در نوک پیکان جنگ آزادیبخش نوین خلق ایران و در پیشاپیش جنبشهای انقلابی زمان، با آن صحنه در اشرف به آزمایش کشیده شدند، و همه عالمیان دیدند که چطور آن «ابتلا آنها را نیکو» و با آرمانشان یگانه گرداند. آنها در این حماسه به پیمان رضوان شان (۱۲) باخدا و رهبر تاریخیشان مسعود وفا کردند، و در قلهٴ صداقت انقلابی، با فدای بیانتها و بی چشمداشت شان حقیقت را مصقول شدند و در سیمای آموزگار نسل فدا منعکس کردند تا دوست و دشمن ماهیت خود را در آن ببینند و به زبانآورند. در پی آنها، بازماندگان و شاهدان لشکر فدایی در اشرف در افشای آن جنایت بزرگ، و سپس اشرفیان لیبرتی و اشرف نشانان قهرمان در گوشه و کنار جهان در اعتصاب غذای تاریخی، آن حقیقت را بازهم صیقل زدند. سیل تهمت و افترای اراذل و هرزه دران زمان که ناگزیر از افشای ماهیتشان شده بودند به سویش سرازیر شد. او سخنی نگفت و به «صورت یاران» اشاره کرد. صورت تبدار ز سیرت پایدار سخن گفت و حقیقت را مصقول شد. آینهٴ شیر بیدار ز حق پرنور شد. و هرکس آنچه خود بود به او گفته بود بور شد.
ماه ما بی نطق خوش برتافته ست هر زبان نُطق از فَر او یافته ست
این رسالتی بود که آن حماسهسازان و این قهرمانان در اعماق وجدانشان به آن آگاه شدند، با تمام وجودشان به آن پاسخ دادند، و بااراده سترگشان به آن وفا کردند. گویی که مضمون رسالت تاریخی و مسئولیت میهنیشان را همواره در ضمیرشان میسرودند:
وانمایم من پَلاس اشقیا بشنوانم طبل و کوس انبیا
دوزخ و جنات و برزخ در میان پیش چشم کافران آرم عیان
اهل جنت پیش چشمم ز اختیار درکشیده یکدگر را در کنار
ب. فراهانی
زندان لیبرتی
بهمن ۱۳۹۲
(ادامه دارد)
پاورقیها:
۱- «رِبی» جمع «رِب» به معنی سرپرست و مربی است، که در اینجا منظور اصحاب تکامل و پیشتازان و انقلابیون تربیتشده توسط رهبر ذیصلاح دورانشان است که از سه ویژگی ضدتکاملی سستی، ضعف و ذلت بری بودند. این اشارهای است به آیهٴ ۱۴۶ سوره آلعمران : «وَکأَین مِّن نَّبِی قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیونَ کثِیرٌ فَمَا وَهَنُواْ لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا اسْتَکانُواْ وَاللّهُ یحِبُّ الصَّابِرِینَ»، «چه بسیار بودند پیمبران آگاهکننده که جنگیدند و همپای آنان، مربیان تربیت یافتهٴ بسیاری بودند که ایستادند و در برابر مصائبی که به آنان درراه خدا میرسید نه سست شدند و نه ناتوان گشتند، نه کرنش کردند و نه به زبونی تن دادند ونه خود را باختند.» (پرتویی از قرآن نوشتهٴ پدر طالقانی، جلد دوم، صفحه ۳۴۲)
۲- «نائل» به معنی سخا پیشه و پرداخت گر .
۳- «اِن-دو»: مخفف «نوکر دوم» یا نوکرِ نوکر، از اصطلاحات درونی مجاهدین و به معنی خضوع و فروتنی مطلق در برابر خلق قهرمان، همرزمان مجاهد، اشرف نشانان و هرکس که در جبهه خلق برای آزادی ایران و جنگ با فاشیسم آخوندی قدمی یا قلمی و یا حتی دعایی نثار میکند. این عالیترین حد مایه گذاری و فدا، نقطه اوج فردیت فرابرنده، و بالاترین درجه و مقامی است که یک مجاهد خلق میتواند به آن دست یابد.
۴- تبیین جهان (آموزشهای برادر مسعود در دانشگاه صنعتی شریف در سال ۱۳۵۸)، جلد ۹، بحث «مفهوم یگانگی و توحید.»
۵- از مقدمه سازمان چریکهای فدایی خلق ایران بر«مبارزه مسلحانه، هم استراتژی، هم تاکتیک» نوشته فدایی شهید مسعود احمدزاده، چاپ ۱۳۵۶٫
۶- از «عاشورا، فلسفه آزادی»، سخنرانی سردار کبیر خلق موسی خیابانی در سال ۱۳۵۸ در دانشگاه تهران.
۷- اشارهای است به این گفته چه گوارا: «یک انقلابی واقعی با یک عشق بزرگ هدایت میشود. عشق به انسانیت، عدالت و حقیقت.»
۸- شعرها در این نوشته از مثنوی معنوی اثر مولوی است.
۹- منظور «ثَقَلَین» به معنی دو چیز ارزشمند است. در حدیث معروفی به همین نام از قول پیامبر آمده است: «من در میان شما دو چیز باارزش را به امانت میگذارم که اگر به آنها متمسک شوید هرگز گمراه نخواهید شد، قرآن و اهلبیتم که تا روز قیامت از هم جدا نخواهند بود.»
۱۰- روایات دراینباره زیاد است. منجمله از قول سیوطی روایت میشود که پیغمبر فرمود: «دوستی علی (ع) ایمان است و دشمنی وی نفاق».
۱۱- «اذ اقمت بمکانی فبماذا یبتلی الخلق المتعوس و بماذا یختبرون». از کتاب «راه حسین» اثر مسعود رجوی، به نقل از ناسخ جلد۲، صفحهٴ۱۸٫
۱۲- پیمان رضوان به معنی پیمان خوشنودی و رضایت خدا، بیعت لشکر فدایی پیامبر خاتم در مسیر فتح مکه در محلی بنام حدیبیه با آن حضرت بود. آنها تنها هزار و چهارصد نفر بودند و تعادل قوا تماماً برعلیه شان بود، اما با پیامبر پیمان بستند که تا به آخر و با هر نتیجهای بایستند، فقط برای رضایت خدا. این آیه سوره احزاب که «إِنَّ الَّذِینَ یبَایعُونَک إِنَّمَا یبَایعُونَ اللَّهَ… » (همانا کسانی که با تو پیمان میبندند، چنان است که گویا باخدا پیمان بستهاند …) به همین بیعت اشاره دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر