طلسم جنگ
سرانجام در تاریخ ۲۴مهر ۱۳۵۹ در اثر فشار دولتها و ملل متحد، رجایی نخستوزیر خمینی، به سازمان ملل رفت و پیشنهاد داد: «…متجاوز [یعنی طرف عراقی] به مرز خود برگردد و نیروی بیطرفی در مرزها مستقر شود تا دوباره تجاوزی صورت نپذیرد…». اما طنز تلخ داستان اینجاست که بعد از موافقت سازمان ملل و عراق از این طرح، خمینی و کارگزاران جنگافروز رژیم که چنین انتظاری را بهخصوص از طرف عراق نداشتند، از پذیرفتن طرح خود طفره رفته و همان را هم رد کردند. (سایت حکومتی تابناک ۶ مهر ۱۳۹۳)
آخر، خمینی جنگ را نعمت و موهبت الهی میدانست. چرا که در ابتدای دهه شصت با دستاویز قرار دادن دجالانه جنگ، مخالفانش را بهعنوان ستون پنجم دشمن معرفی میکرد تا بتواند بهتر آنها را سرکوب کند. خمینی بهعلت عجز و درماندگیاش از حل مسائل و معضلات اجتماعی، از اهرم جنگ برای توجیه و پوشاندن حفرههای سیاسی و اجتماعی نظامش نهایت استفاده را میکرد. به همین خاطر بود که میگفت اگر حتی این جنگ ۲۰ سال هم طول بکشد، از آن دست نخواهد کشید. حتی در خرداد سال ۱۳۶۱ بعد از آزادی خرمشهر و عقبنشینی رسمی و اعلام شده عراق به مرزهای بینالمللی که جنگ به نقطه صفر اولیه برگشت، باز هم این خمینی بود که لجوجانه ایستاد و گفت «صلح دفن اسلام است».
شاید آن روز علت جنگافروزی خمینی برای همه مردم آنچنان که باید روشن نبود، اما بعدها روشن شد که جنگ بهترین سرپوش اختناق برای نظام آخوندی بود. آخر در شرایطی که تیراژ یک شماره از نشریه مجاهد، ارگان سازمان مجاهدین خلق ایران، به ۶۰۰هزار نسخه میرسید و در همان حال روزنامه ارگان اصلی حاکمیت، یعنی جمهوری اسلامی، به زحمت به ۱۸ هزار میرسید، خمینی چطور میتوانست به سرکوب ادامه دهد؟! چگونه میتوانست قلم نویسندگان آزادیخواه را بشکند، به توقیف نشریات بپردازد و آزادیها را قلع و قمع کند؟
قتل عام سال ۶۷ ـ سرکوب و سانسور و دسیسه اولین هدف خمینی از جنگ
طبق آمار رسمی رژیم، (سایت مرکز ستاد تحقیقات دفاع مقدس) ایران تا مقطع آزادی خرمشهر، ۱۴ تا ۲۰ رشته عملیات انجام داد. در این فاصله از جنگ، ۴۵هزار و ۲۲۰ عراقی کشته شدند و اندکی کمتر از این عدد هم ایران کشته داد. اگر جنگ در همان موقع که صلح شرافتمندانه در دسترس بود، پایان میپذیرفت، جان دو میلیون ایرانی و عراقی نجات پیدا میکرد، دو میلیون مجروح و معلول فقط از سوی ایران، بر جای نمیماند و هزار میلیارد دلار سرمایه کشور نابود نمیشد. به همین دلیل این جنگ خانمانسوز، یک جنگ ضدمیهنی بود.
قتل عام سال ۶۷ ـ بیلان ۸سال جنگ ضدمیهنی خمینی
بنابراین در چنین جنایتی که هر روز هزاران نوجوان از مدارس بیرون کشیده میشدند تا بهعنوان سرباز یکبار مصرف در میدانهای مین مورد استفاده جنایتکارانه نظام پلید آخوندی قرار بگیرند، نیرویی باید جلوی این کار را میگرفت و با پذیرش هزاران انگ و برچسب وارد میدان میشد تا به این جنگافروزی خاتمه دهد. آری، یک نیروی مسئول باید آستین بالا میزد و صلح را به خمینی تحمیل میکرد.
تنها کسی که شجاعت انجام این کار را داشت مسعود رجوی بود که بعد از آزادی خرمشهر و عقبنشینی عراق، ضمن امضای قرارداد صلح با وزیر خارجه عراق در اسفند سال ۱۳۶۱ ادامه جنگ را نامشروع اعلام کرد و آن را در ارگانهای معتبر جهانی به ثبت رساند. در همین راستا بود که مسعود رجوی با عزیمت به عراق و تشکیل ارتش آزادیبخش، اقدام به درهم شکستن ماشین جنگی خمینی کرد و تنور جنگ ضدمیهنی او را گٍل گرفت و سرانجام با تحمیل آتشبس به وی، جامزهر را به او خوراند. مسعود رجوی قبل از ترک فرانسه به سمت عراق برای درهم شکستن طلسم جنگ گفته بود: «اما اگر بپرسید برای چه میروی؟ در یک کلام میگویم که برفروزم آتشها در کوهستانها....»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر